از شنبه های دور تا اکنون جهان غرب
روی فلسطین گله ی بوزینه می ریزد
بوزینه هایی که خداشان بود گوساله
از پنجه ی خون رنگ آنها کینه می ریزد
بوزینه ای که از نژاد شوم صهیون است
جادوگری که پیشه اش تحریف و تلبیس است
دیوانه ای که از لبش تلمود می ریزد
خون خواره ای که پیش او ابلیس قدیس است
ایلومناتی های تک چشم فری ماسون
از نسل باعل های هاگانا، لحی، آرگون
با قلب های سخت تر از سنگ های سخت
لژهایشان آذین شده با لکه های خون
نوشیدن خون گلوی کودک جنتیل
همراه با مشروب، آن هم در عبادتگاه
تلمود ، صهیونیسم ، کابالا ، گُییم ، اتنوس
این داستان طنزی است زهر آلوده و جانکاه
اینها تمدن ساز این دنیای خون رنگند
اینها خدایان ستمکاری و نیرنگند
(آن) پاسبانان جهان ، دزدان شبگردند
( آن) صلح جویان عاملان اصلی جنگند
در چاه ها ، خون و بدن های زن و کودک
خون جنین و جسم قطعه قطعه ی مادر
خاکستر اجساد ، در خون لخته های خاک
باروت و تیر و انفجار و آتش و خنجر
تصویری از خوی جنون آمیز صهیون ماند
بر خاک صبرا و شتیلا، سلمه و قانا
در الخلیل و دیر یاسین و کفر قاسم
در غزه و طنطوره و خان یونس و اقصی
با خاک و خون چیدند دیوار تمدن را
روی هزاران غنچه ی بی تاب در آتش
آنان که خون انبیا از چنگشان می ریخت
آنها که از کشتارشان ، شد خون جگر آتش
پیجیده فریاد هزاران کودک غزه
چون صاعقه در حنجر سرخ جهان اینک
در انفجار بغض ها گم شد صدای بمب
دارد به پایان می رسد این داستان اینک
حک کرده بر آوارها، فواره های خون
وقت سقوط ظلم در اوج ستمکاری است
از شش جهت خشم الهی بر سر صهیون
از آستین سرخ مردان خدا جاری است
حیفا و تل آویو در طوفان الاقصی
با خاک یکسان می شود از بارش سجیل
در ناله های داغداران محو خواهد شد
از دامن جغرافیا عنوان اسرائیل
از نظر یهود انسان های غیر یهودی به ظاهر انسان ولی در واقع حیوان هستند و باید در خدمت یهود باشند
یهود به غیر یهود عناوین ذیل را اطلاق می کند
گُییم ، اتنوس ، جنتیل
Goyim ethnos gentil
ایلومیناتی = لژهای مخفی یهود شیطان پرست با نماد دجال
هاگانا، لحی، آرگون = گروه های تروریستی صهیونیسم که نقش مستقیم در کشتار صبرا و شتیلا و دیر یاسین و کفر قاسم داشتند
( آن) = UN علامت اختصاری سازمان ملل متحد
باعل = از سلاطین شیاطین
مسعود اسدی خانوکی
https://splus.ir/sherasadi
جعبه سیاه: دربار به روایت دربار:
53 سال عصر پهلوی به روایت دربار (ریحانه درودی)
صعود چهل ساله ، دکل
غیر از کتب منتشره
مصاحبه ها فیلم ها آرشیو روزنامه ها
مصاحبه های وزرای شاه مستند ها
درک و زندگی در دوران قبل از انقلاب
در موضوع ناکارآمدی و فساد و عقب ماندگی ایران قبل از انقلاب مستندات فراوان است
شروع سلطنت شاه سال 1320 یا 1941
در خصوص کارآمدی انقلاب و تاثیر انقلاب اسلامی در معادلات جهانی از نگاه محققین جهانی جای بحث نیست
حب دنیا تحلیل مادی
تغییر سبک زندگی
مقایسه اطلاعات مردم در حال و گذشته
جنگ رسانه
هیجان و احساس
جنگ روانی
الأحزاب
لَّئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا 60
الأحزاب
مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا
حربه دشمن تکذیب و دروغ و تکرار و اصرار
شایعات
تحریف نفاق و نفوذ
دلیل مبارزه جهانی دولت ها با انقلاب
اسلامی بودن
قدرت نرم داشتن
تاثیرگذاری و نفوذ
دشمن شناسی
عدم اعتماد به دشمن
جهاد جمعی
تبلیغ دستاوردهای معنوی و مادی
قطره ای افتاد از کوثر سر سجاده ای
باغ عزت کرد گل،. با سجده ی افتاده ای
از خراسان آمد اما جام سبزش سالها
می گرفت از سبزپوشان مدینه باده ای
مست از آگاهی و دامن پر از بغض گلو
ایستاده چشم خود را دوخته بر جاده ای
در جهانی که زمین گیر خودش گردیده است
پرچم آزادگی افراشته آزاده ای
"کلبه ی احزان شود روزی گلستان " بر لبش
منتظر مانند سرباز دل از کف داده ای
در تکان های زمین و تندباد آسمان
کوه هم می خواند او را مرد فوق العاده ای
بین شاهان جهان چشمی ندیده مثل او
رهبر فرزانه ای با زندگی ساده ای
ای خدا یاری کن این مرد علم بر دوش را
دست بیعت تا دهد در دست کوثر زاده ای
شاعر شیخ مسعود اسدی خانوکی
حکمت و کارکرد فرزند در عالم خلقت
زینت دنیا و باقیات صالحات
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً»
کارکرد امنیتی و قدرت نرم
«ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً»
نیروی انسانی یکی از منابع مهم اقتصادی
وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً»؛
«وَ اتَّقُوا الَّذي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ* أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنينَ»؛
نعمت الهی
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ
نور چشم و امامت متقین
وَالَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً * أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً»؛
نعمت معنوی و مورد توجه انبیا
هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ* فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ
«رَبِّ هَبْ لي مِنَ الصَّالِحينَ * فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ»؛
بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ»؛
رحمت و برکت الهی
«وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ * قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عَجيبٌ * قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ»؛
دلایل قرآنی کنترل جمعیت
اقتصاد، فساد
انحراف فکری
«قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛
الأنعام
وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ(137)
الأنعام
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ(140)
الإسراء
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا(31)
الإسراء
وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا(32)
الممتحنة
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَىٰ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(12)
مسعود اسدی .:
گفت با داروغه حاکم نان ز مظلومان مگیر
بعد از این هرگز خراج از دست محرومان مگیر
گر زمانی آب و برق و گاز آمد توی شهر
امتیاز و مالیات از خلق یک تومان مگیر
توی مکتب خانه ها اعلام کن حتما بگو
ای معلم یک ریال از دست شاگردان مگیر
هرکه می خواهد بپوشد خانه ای در گوشه ای
پول پروانه ز صاحب خانه ی حیران مگیر
وام ده ساله بده اما نه با سود کلان
از مصالح دست کم پول شن و سیمان مگیر
سهم بیت المال را بین همه تقسیم کن
حق خود را بیشتر از حق این و آن مگیر
راستی در جاده ها حتما عوارض را بگیر
کم بگیر اما عوارض را ز خرداران مگیر
مالیات از خانه و باغ و مغازه کم بگیر
لکن از سرمایه داران مالیات ارزان مگیر
گر وزیری درهمی از مال مردم برد و خورد
در مجازات وزیران لحظه ای آسان مگیر
سختگیری کن بپوشانند زن ها خویش را
مرد کردی پوش را ایراد از تنبان مگیر
گر زمانی خودرویی در شهر ما شد اختراع
پول مزدا و تویوتا بابت پیکان مگیر
کشور یالقوز می خواهد به ما نارو زند
دیگر از آنجا پیاز و کشک و بادمجان مگیر
رشته آش و لوبیا و گندم و دارو و گوشت
قاطر و اسب و الاغ از کشور اینان مگیر
شاه دزدان را بکش یا تا ابد محبوس کن
غیر عکس آنچه فرمودیم ما فرمان مگیر
شیخ مسعود اسدی
splus.ir/sherasadi
مسعود اسدی .:
روزگاری ما در این کشور چه ماهی داشتیم
ما در ایران روزگاری پادشاهی داشتیم
پهلوی منجی کشور آمد از سمت فرنگ
بعد از آن ساواک و آنگه پاسگاهی داشتیم
گاه در جنگ ویتنام گه سومالی، گه ظفار
نزد امریکائیان ما هم سپاهی داشتیم
یا علیه سوریه وقتی که می جنگید شاه
نزد یاران یهودی جایگاهی داشتیم
آب مان از چشمه بود و برق مان از نور ماه
از برای زنده ماندن هرچه خواهی داشتیم
کار می کردیم پیش خان و پیش کدخدا
مثل خان و کدخدا پشت و پناهی داشتیم
بود منزل گازمان هیزم، بخاری مان اجاق
خانه های خشتی تنگ سیاهی داشتیم
کفش مان لاستیک بود و کیف مان گونی شیک
تغذیه و دفتر و خودکار، گاهی داشتیم
سفره هامان بود شلغم با کمی نان پتیر
میل می کردیم، ما شکر الهی داشتیم
نه نظافت نه سلامت نه سوادی داشتیم
الغرض اوضاع خوب و رو به راهی داشتیم
گرچه زن بازی نمود و برد و خورد و کشت و رفت
باز هم ما پادشاه بی گناهی داشتیم
شیخ مسعود اسدی
splus.ir/sherasadi
طنز سیاسی
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
هر چه فرمایی اطاعت می کنم عالی جناب
در کلاس درستان هر روز می خوانم کتاب
هسته ای فرهنگ مردم نان و مسکن آب آب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
جان بابایم مزن شلاق بر دستان من
دست های پینه دار و خسته و لرزان من
بی سوادم دین ندارم تنبلم ای جان من
هر چه فرمایی همانم ای به فرق من تراب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
ماسه، سیمان بعد از این از آب سنگین بهتر است
کد خدای بی خدایت از خدایم سرتر است
در میان میوه بادمجان ز هر چی برتر است
بهترین ظرف است در این مدرسه بشقاب و قاب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
گر شود بنزین گران چون می شود قاچاق سوخت
چون شنیدیم آن مان از روی تا اعماق سوخت
کاش گردد مثل دوران حجر چخماق سوخت
تا ز دلسوزی نگردد قلب مسئولان کباب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
نان ما را گر گران کردید از دلسوزی است
پرخوری مان می شود کم بعد از این بهروزی است
گرچه ارزان کردن نان وعده ی دیروزی است
گرچه باشد وعده ی حکام مان از دم سراب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
هرکه در رؤیا ببیند خواب، گشته خانه دار
می زند از شوق سکته خانه اش گردد مزار
می شوند اطرافیانش زین مصیبت سوگوار
سال ها سال است باشد قیمت مسکن حباب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
گر گرانی هست از اسراف و از تقصیر ماست
یا ز تحریم است و یا از شانس و در تقدیر ماست
نه ز دزدی ها و مسئولین با تدبیر ماست
هرچه مسئولین بفرمایند آن باشد جواب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
کشور ما در حقیقت بهترین آبادی است
مشکل ما نان نباشد مشکل ما شادی است
مشکل ما بیست سی و کورش و آزادی است
مشکل ما تار و طنبور است با چنگ و رباب
چشم ای عالی جناب می نویسم آب آب
شیخ مسعود اسدی
splus.ir/sherasadi
السلام ای مردم خوب و فهیم کشورم
بنده کاندیدم شما را تا قیامت نوکرم
گر سعادت یار باشد من شوم خدمتگذار
از فشار نوکری کردن خودم را می درم
بنده کاری می کنم رونق بگیرد کارتان
کارگر در دولت من می شود تاج سرم
من فقط با مردمم از هیچ حزبی نیستم
کشورم را دست افراد توانا بسپرم
قیمت اجناس را صد روزه پایین می کشم
ارزش پول شما را خوب بالا می برم
قیمت شیشلیک و قیمه می شود بسیار کم
قیمت نان نصف خواهد شد به جان مادرم
زیر سی ملیون تومن خودرو بیاید قیمتش
گر نشد ابنگونه، من از هر مدیری خرترم
خودرویی تولید خواهم کرد زیبا و دولوکس
نام آن را می نویسم شیک روی سر درم
ای خدا گر وعده هایم هست غیر واقعی
زیر چندین تن تراول دفن گردد پیکرم
نفت و بنزین قیمتش هرگز نخواهد شد گران
سوخت مجانی شود بنده اگر رأی آورم
قطع خواهم کرد دست دزد را از بیخ مچ
گرچه باشد دزد بابا یا برادر خواهرم
وای اگر روزی ببینم از مدیری اختلاس
گر کلان باشد خودم دستان او را می بُرم
کارهای دیگری دارم فراموشم شده
ما بقی وعده ها مانده است لای دفترم
ادامه دارد
شیخ مسعود اسدی
splus.ir/sherasadi
مسعود اسدی .:
سلام حضرت آقا ای اسطوره صبر اخلاص و بصیرت کاش یک ذره از آن صبر و اخلاص به عنوان بهترین نعمت الهی نصیبم می شد تا سکوت را بر تقابل با نا اهلان ناچیز ترجیح می دادم اما چه کنم که توان تحمل نیست شاید با چند کلامی به محضرتان درد دلی کرده باشم
اماما
اتوکشیده های تازه به دوران رسیده ای که انقلابی گری را گاهی فقط در روزنامه ای تجربه کرده اند بی آنکه برای خون پدرشان حرمتی قائل باشند نامه ی سرگشاده برایت می نویسند و با قلم نامیمون خود بی شرمانه مطهری زمانت و علامه بی بدیلت را با الفاظی که لایق خباثت شان است هتاکانه مورد اهانت قرار می دهند و با شگفتی از اسلام شما دم می زنند و سکوت شما یادآور داستان علی و ابوذر و ربذه می شود،
رهبر عزیزم
انقلابی قلابی که سفر به مشهد را بهانه ی زیارت تیغ بی ریشی می کند که نه شاگردی تربیت کرده است تا معلمش خوانند نه دلیل مرگش مشخص است تا شهیدش دانند همان که حتی به علامه مجلسی هم رحم نمی کند و شاید به عنایت همان زیارت است که تیغ به روی علامه ی طباطبایی زمان می کشد و از ته مانده سفره ی همان اهانت ها نشخوار می کند که عالم شیعه تیغ زن و یا واضح تر کاسب دین است،
از این مسلمانی و انقلابی گری تعجب نیست که تاریخ از این قماش از نهروان و جمل گرفته تا یاران حر اقتدا کنندگان به حسین علیه السلام که کشنده ی اویند زیاد سراغ دارد
کاش نام این نویسنده حسین نبود اما مشخص است که طنز پرداز است نگاه طنزآلودش به اسلام و معلم و شهید و تعهد و روشنفکری
نه از کلماتش که از تعیین مصداقش پیداست
رهبرم عزیزتر از جانم آنقدر خداوند به شما و این انقلاب لطف دارد که
پنجه ی خشن حوادث آخرالزمان نقاب های هرچند ضخیم را از چهره ها برمی دارد
تا انقلابی های قلابی که تیغ زهرآگین در زیر لباس پنهان کرده اند با قلم خود رسوا شوند
آن روز که کاروان احزاب اصلاحات با انبوه رسانه های داخلی و خارجی خود علیه همه مقدسات و اسلام و امام و انقلاب و شهدا می تاختند و غفلت بخشی از جامعه انقلابی و مذهبی را فرا گرفته بود مکتب مصباح، زبان گویای مصباح و قلم عالمانه ی مصباح چراغ راه و ذوالفقار برنده ی انقلاب شد و یک تنه این جبهه ی شوم گسترده ی بزرگ را در جنگ احزاب فرهنگی متلاشی کرد و آن زمانی بود که دیوثان پفیوز سیاسی داشتند مجسمه ی قدیانی های انقلابی نما را که با کینه از مصباح ساخته بودند با پوسته ای از انقلابی گری آب می دادند غافل از اینکه گذر زمان و حوادث پوسته ی بی آلیاژ را فرو می ریزد و جنس اصلی
را برملا می سازد
در قلم طنازانه صدام حسین قدیانی علیه مصباح و اسلام و انقلاب همان تهمت های کاروان اصلاحات مانند قاعدین و تکفیریسم تکرار می شود شاید همه ی این پیوستگی تعابیر لیبرال ها و قدیانی علیه مصباح سلام الله علیه صرفا یک اتفاق باشد
شاید هم یک اختلاف شخصی بین این طنزپرداز با آقای روان بخش او را تشنه ی خون علمای ربانی و مجاهدی چون آیت الله مصباح کرده است که این هم از عجایب روزگار و شاید طنز جدید است آقای قدیانی با قلمی، از درشت گویی می نالد که انگار سرتاپا خود نزاکت و ادب است تقصیر او نیست اقتضای طنز نوشتن تناقض گویی است
اما غافل از اینکه اشقی الاشقیا اگر نباشد مظلومیت و عظمت انسان الهی به چشم نمی آید
رهبرم
از مظلومیت شما همین بس که پوک مغزانی طنزنویس چون قدیانی تأییدات حضرتعالی از شخصیت بی نظیر عرفانی و علمی و بصیر حضرت آیت الله العظمی مصباح سلام الله علیه و یادگار ارزشمندش مؤسسه امام خمینی را بر نمی تابد و چنان هتاکانه به مکتب و سبک و شخصیت آن عارف بالله می تازد که انگار امام مسلمین در تشخیص سره از ناسره راه خطا پیموده است
رهبر عزیزم تخصص و دانش و تجربه شماست که گنج عرفان و علم و بصیرت و اخلاص را در مکتب مصباح می یابد اما احمقان بی ادب جاهل احساساتی متکبری چون صدام حسین قدیانی برای آنکه بزرگترین فحش و بیشترین اهانت را به روان بخش نثار کند او رهرو مکتب مصباح می داند انگار راهی بدتر از راه مصباح در عالم وجود ندارد آقای قدیانی چنان از مصباح و مکتبش اظهار تنفر میکند که یزید از امام حسین علیه السلام و صدام از امام خمینی
که اگر قدیانی به جای قدرت قلم قدرت صدام را می داشت صدام را در جیبش می گذاشت
گذشته از اینکه منتظر عکس العمل جناب آقای زاکانی و قالیباف می مانیم اما به قول جناب آقای زاکانی اگر پینوکیو در کسوت قدیانی می نشست و دم از اسلام بهشتی و رهبری می زد و اظهار تنفر از بهترین یاران رهبری می کرد معلوم نبود بینی اش چند دور دور کره زمین می چرخید
امام عزیز بر من ببخشید اجازه دهید از این طنزپرداز عصبی بپرسم آن روز که محمود هنوز نامحمود نشده بود و در مقابل هاشمی و بعد از آن میرحسین فتنه گر قرارگرفته بود منتخب قدیانی چه کسی بود
رهبرا
کارمان به جایی رسیده دوست و دشمن شما با محک بچه منافق طنزنویسی چون قدیانی سنجش می شود ای کاش این آدم به میزان خود کمی شک می کرد و به محک تاریخ می اندیشید که چگونه مدافع حریم ولایت سر از جمل در می آورد
رهبر عزیز تر از جانم
طبق قلم این طنزپرداز
انگار شما متوجه نیستید که در دومین مرکز جهان تشیع مشهد مقدس شخصی را نماینده خود قرار داده اید که بر خلاف شعار جذب حداکثری شما برایتان دشمن می تراشد و سال ها از مصباحی حمایت کرده اید که انگار دست کمی از امام جمعه طوس ندارد
تعبیر امام جمعه طوس به جای امام جمعه ی مشهد در قلم قدیانی همینجوری است خیال نکنید گریزی به حکومت مأمون می زند....!!!!!
ادامه دارد
نویسنده مسعود اسدی
مذاكره ي با پاييز
پاييز رنگارنگ وقتي ميرسد از راه
آهسته آهسته درختان رنگ مي بازند
بر برگ برگ برگ هاي سبز رنگ خويش
پيراهني با جلوه اي صد رنگ مي سازند
رنگ بنفش و رنگ زرد و سرخ و نارنجي
رنگ طلا رنگ غروب نور رنگ خون
رنگ جدايي از درخت از اصل از ريشه
رنگ كفن پوسيده اي در دخمه اي مدفون
رنگ ملاقات غزال و گرگ خون آشام
رنگ توافق با توقف با سكون با مرگ
رنگ درخت غافل از آينده اي مبهم
رنگ كبود سيلي سرد خزان با برگ
نسيان فقط مخصوص انسان نيست مي بينم
حتي درختان هم گرفتاران نسيانند
هر سال مست از جام رنگارنگ پاييزند
هر سال زير تيغ سرماي زمستانند
کم کم صدای زوز های گرگ می آید
دور از رمه وقتی شبان خواب گران دارد
با زوزه ی باد خزان انگار مأنوس است
باغی که در خود قبر صدها باغبان دارد
از آتش سرمای این بوران دهشت ناک
رنگ درختان تناور تیره می گردد
قبل از بهار دیگری هیزم شکن این بار
بر کنده ی خشک درختان چیره می گردد
با این توافقهاست که هر لحظه می بینی
گویند سرو دیگری بر خاک افتاده
این باغ را انگار دیگر باغبانی نیست
دزد آمده برکف تبر در باغ آماده
.: Weblog Themes By Pichak :.