نفرين بر تو باد اي سان باسيل !
نفرين خاك بر تو باد، آنگاه كه نا خواسته كودكي را زنده زنده در آغوش ميكشيد
نفرين دستها برتو باد !
دستهايي كه اسير جهالت بود و خاك ميريخت وقتي كه رها شد.
نفرين گور بر تو باد !
گوري كه به جبر طبيعت دختركي را زنده زنده مي بلعيد و بغض گلو گير ميشد تا انقراض عالم
نفرين زمين بر تو باد !
زميني كه بار سنگين جهالت بر دوش داشت .
دختركاني كه ديگر زنده به گور نمي شوند
خاكي كه دشنه بر گلوي نازكي نمي شود
و گوري كه ديگر لقمه ي بغض آلود نمي بلعد
به قدرداني از محمد فرياد ميزنند: نفرين و مرگ بر تو باد اي سان باسيل !
نفرين زنجير ها بر تو باد
زنجير هايي كه قرنها به دست و پا و گردن ضعيفان مي آميختند تا ذلت و خفت آنها بهاي تخت و تاج و تبعيض و لذت و شهوت عده اي باشد -
وقتي كه با طلوع محمد زنجير ها گسست و تخت و تاج ها در هم شكست .
رهاشده گان از بند اسارت به قدر داني از محمد، فرياد مي زنند : نفرين و مرگ بر تو باد اي سان باسيل!
نفرين چهره هاي ستم كشيده بر تو باد !
چهره هاي چروكيده از سرما و سياه و مجروح از گرما و كبود از تازيانه ها ي آنان كه به نمايي از قدرت و ثروت خود را خداي انسان ميديدند-
آنگاه كه تازيانه ها مي پوسد و چهره ها به نور محمد شاداب مي شود .
نفرين اشگ ها و ناله ها بر تو باد !
اشگ هايي كه آيينه ي تلخ ترين داستانها بود
ناله هايي كه آهنگ رقص آتش و بيداد بود
اشگ هايي كه بر كتيبه ي ناله ها تاريخچه ي بي عدالتي ها و جهالتها بود
اشگ هايي كه تصويرش هنوز به ياد ماندني و شگفت انگيز است و ناله هايي كه براي هميشه گوشها را سياه پوش كرده است
وقتي كه با طلوع محمد، در حصار خاطره ها ماندند و تكرار نشدند
نفرين همه ي اين ها بر تو باد اي سان باسيل!
زنجير ها ، دست و پا و گردن ها ، چهره هاي ستم كشيده، چشم ها ، سينه ها ، اشگها ، ناله ها ، با بارش رحمت محمد ، با طلوع نور محمد ، با خلق عظيم محمد ، متحول شدند زنجير ها گسست .اسارت ها تمام شد ومدتي چشمها و سينه ها شاداب و گشاده از طعم شيرين عدالت و محبت شد .
و اين همه؛ براي قدر داني از محمد فرياد مي زنند :
مرگ و نفرين بر تو باد اي سان باسيل !
نفرين ذره ذره ي اجساد بر باد رفته در گذر زمان؛ بر تو باد !
اجسادي كه جهالت و تعصب را به جاي حيات در جنگ هاي 40 ساله از لبه ها ي تيز شمشير ها نوشيدند
شتر " از دماغ فيل افتاده اي" در مرتع احمق تري مي چرد و مجازات جرم اين حيوان؛ قربانگاه هزاران انسان تا چهل سال جنگ و خون ريزي مي شود و اين تنها مشتي از خروار بود
چشمه ي زلال كلام محمد جوشيد دريا شد و امواج جهالت ستيزش اين بساط را برچيد .
تاريخ براي قدر داني از محمد فرياد مي زند :
نفرين و مرگ بر تو باد اي سان باسيل!
نفرين سرزمين ها بر تو باد
سرزمين هايي كه به جرم خرمي و سر سبزي از باران شمشير و آتش قيصر و كسري به خون و خاكستر نشستند
سرزمين هايي كه گاه بازيچه ي حجله ي سياه قيصر ها بودند و گاه هيزم آتشكده ي فارس.
با طلوع نور محمد قدرت قيصري و كسرايي در هم پيچيد، فرو ريخت و سرزمين ها در جشن آزادي خويش به قدر داني از محمد فرياد مي زنند:
نفرين و مرگ بر تو باد اي سان باسيل !
نفرين مغزها بر تو باد
مغزهايي كه آبشخور تكاثر بود و نوشخوار كننده ي تفاخر ها
مغزهايي كه حياتشان معجوني بود از فساد و خون وشراب و ربا
مغز هايي كه بلنداي رشد خويش را تقليد از حيوانات مي دانستند و به نام پدر آتش و پدر جهل و سگ ماده و روباه و گرگ و كلاغ و ......... افتخار مي كردند
با طلوع محمد بود كه مغزها آبشخور يكدلي شد و سوداگر تعليم و تعلم .
حياتشان معجوني شد از اخلاق و كمال و دانش اندوزي
چشم انداز رشد خويش را فراتر از آسمان ديدند تا يك قدمي خدا
مغزها به قدر داني از محمد فرياد ميزنند: نفرين و مرگ بر تو باد اي سان باسيل !
نفرين قلب ها بر تو باد
قلب هايي كه با آفت نخوت و غرور تهي شده بود از عاطفه ها
قلب هايي كه به كالا بودن به دست هر كسي و در هر شرايطي تن داه بود
قلب هايي كه از ظلمت كدورت ها و كينه ها موج ميزد
قلب هايي كه به هيچ حادثه ي اعجاز آميزي منقلب نمي شد
قلب هايي كه معني ترحم و آگاهي و نور را نمي فهميد
قلب هايي كه قلب نبود صخره بود قلب هايي كه در نهادش –اگر ميشكافت-جز دود و خاكستر چيزي نداشت
چون محمد آمد قلب ها منقلب شد چشمه سار عطوفت و مهرباني شد به نور ايثار و گذشت از ظلمت كينه و كدورت رست سراپا نور و رحمت و دانايي شد
قلب ها نيز براي قدر داني از محمد فرياد مي زنند :
نفرين و مرگ برتو باد اي سان باسيل!
نفرين نسل ها بر تو باد
نسل هايي كه اديان بشر ساخته ي ترسايي و معتقدين به حرمت ازدواج اجازه ي شدن و بودن را از آنان گرفتند و براي هميشه در زندان تحريف و حماقت ماندند نفرين آنان بر تو باد اي حرامي ابوجهل زاده! اي سان باسيل!
نفرين تمام وجدان هاي بشري بر تو باد !
وجدان هايي كه مي پرسند :به كدامين گناه و با كدامين منطق؟!!!
كدام يك در خور اهانت و توبيخ و تمسخر است؟
انكه دختران را از زنده به گور شدن نجات داد
يا آنان كه ميليون ها زن و دختر را در عصر صنعت و مدرنيته با شعار نظم نوين جهاني زنده زنده در گورستان سياست و تجارت و شهوت مدفون كرده اند و لكه ننگ رسوايي را بر پيشاني اين موجود لطيف كوبيده اند ؟ كدام يك سزاوار توهين و توبيخند ؟!!!
اي نفرين شده ي وجدان ها اي سان باسيل!
آنكه جان يك انسان را به ارزش جان همه ي انسان ها ميداند سزايش اهانت است يا آنانكه خوي استكباري خويش را با كشتن ده ها ميليون انسان هنوز ارضاء شده نميبينند در خور اهانت و توبيخند ؟ كدام يك ؟ !!!
اي نفرين شده ي همه ي وجدان ها اي سان باسيل !
آنكه مجوز كمترين آزار به يك موجود داراي حيات را نمي دهد در دادگاه وجدان ها و عقل ها محكوم به اهانت و توبيخ است يا آنانكه ميليون ها انسان بي گناه را در بوسني ، ميان مار ، لبنان ، فلسطين ، عراق ، افغانستان ، پاكستان ، بحرين ويمن و.... بي رحمانه و وحشيانه ميكشند تكه تكه ميكنند و ميسوزانند سزاوار توبيخ و اهانت و تحقيرند ؟ كداميك؟
اي نفرين شده ي وجدان ها اي سان باسيل!
آنكه رسيدگي به مردم را بزرگترين فضيلت ها و عبادات ميداند پاسخش اهانت است يا آنانكه حيات سياسي شان بر انفجار و اجساد ميليوني انسانها بنا شده است و در لا به لاي ناله ها و ضجه ها براي رفاه و امنيت سگ و خوك و عقرب و مار و ... ميليون ها دلار هزينه ميكنند ؟!!!!!!!
كدام يك شايسته ي اهانت و توبيخ و تمسخرند
اي نفرين شده ي وجدان ها اي سان باسيل ؟!!!!
آنكه انسان را به حيا و عفت و غيرت و مردانگي و ايثار و گذشت دعوت ميكند و براي حاكميت آن از دار و ندار خويش ميگذرد پاداشش اهانت است
يا آنان كه با مديريت هزاران شبكه ي صوتي و تصويري و انتشار صد ها ميليون كتاب و مجله ي مبتذل مروج فساد ، بي غيرتي ، و بي حيايي و كينه توزي و بد اخلاقي اند ؟!!! كدام يك در خور اهانتند
چشمانت به گرگ ، حلقومت به خفاش و مغزت به الاغ مي ماند
اي نفرين شده ي عالم هستي اي سان باسيل !
اين فرياد خاموش ناشدني تا ابد در بستر زمان جاري است
مرگ و نفرين بر تو باد اي سان باسيل !
شايد اين لطف و ايثار ديگر محمد است كه دنياي بي منطق و فساد انگيز غرب و صهيون با حماقت سان باسيل و بمب سينما براي رهايي هميشه ي بشر دست به يك انتحار جهاني مي زند
به اميد رهايي بشر با تمام وجود فرياد ميزنيم
نفرين و مرگ بر تو باد سان باسيل
.: Weblog Themes By Pichak :.