چرا مردم امام حسين (ع) را ياري نکردند.
1- آيا امام را نمي شناختند؟
احتجاج امام با مردم و اعتراف مردم بر شناخت امام و فضايل وي دليل بر اين بود که مردم امام را مي شناختند.
2- آيا از وضع زندگي خود راضي بودند.
1- دعوت مردم کوفه از امام
2- نشان مي دهد از وضع زندگي خود هم راضي نبودند.
3- آيا منفعتي از حکومت ظلم به آنان مي رسيد.
4- آيا از اوضاع رقت بار و حساس جامعه مسلمين مطلع نبودند.
اگر جواب همه اين ها بلي است پس چرا امام حسين (ع) را ياري نکردند.
***
سخنان امام با مردم بيشتر است تا سخنان امام (ع) با يزيد.
***
جلسه اول
چرا مردم امام حسين (ع) را ياري نکردند
آيا امام را نمي شناختند.
تحليل آگاهي مردم در مورد امام (ع)
سخنان امام در جمع هزار نفر در مني (صحابه و تابعين)
اني اريد ان أسالکم عن شيء فان صدقت فصدقوني و ان کذبت فکذبوني اسمعوا مقالتي و اکتبوا قولي ثم ارجعوا الي امصارکم و قبائلکم فمن امنتم من الناس و وثقتم به فادعوهم الي ما تعلمون من حقنا فاني اتخوف ان يدرس هذا الامر و يذهب الحق و يغلب و الله متم نوره و لو کره الکافرون.
قال الراوي ... و ما ترک شيئاً مما انزل الله فيهم من القرآن الا تلاه و فسره و لا شيئاً مما قاله رسول الله (ص) في ابيه و اخيه و امه و في نفسه و اهل بيته الا رواه و کل ذالک يقول اصحابه اللهم نعم و قد سمعنا و شهدنا و يقول التابعین اللهم قد حدثني به من اصدقه و ائتمنه من الصحابه
سپس يک يک فضايل را چنين بيان کرد.
1- پيمان برادري پيامبر (ص) با علي (ع) در دنيا و آخرت
2- بازماندن درب خانه علي (ع) به مسجد به فرمان خدا و بستن درهاي ديگر – ممنوعيت خوابيدن در مسجد مگر براي علي (ع)
تولد فرزندان علي (ع) در اين خانه و مکان مقدس
3- حرص ورزيدن عمر براي باز کردن روزنه اي از منزل به مسجد که پيامبر نگذاشت و فرمود مأمورم مسجد پاکي بنا کنم جز من و برادرم و پسرانش در آن مسکن نکنند.
4- ولايت علي (ع) در غدير و اينکه حاضرين به غايبين برسانند.
5- در جنگ تبوک پيامبر به علي (ع) فرمود: انت مني به منزله هارون من موسي.
6- پيامبر پرچم فتح خيبررا به دست علي (ع) داد واز دوستي بين خدا و پيامبر و علي (ع) خبر داد و وعده پيروزي و بي باکي وي را داد.
7- قرائت سوره برائت ميان کفار توسط علي (ع). پيامبر فرمود:جز من یا مردي که از من است کسي اين پيام را ابلاغ نمي کند.
8- در هر مشکلي پيامبر علي (ع) را مي فرستاد و هرگز پيامبر پدرم را به اسم صدا نزد فقط مي گفت برادر.
9- در هر خلوتي علي (ع) با پيامبر بود همنشين هر شب پيامبر بود. هر وقت از پيامبر درخواستي داشت عطايش مي کرد و وقتي علي (ع) سکوت مي کرد پيامبر او را به سخن گفتن وا مي داشت.صحابه و تابعین گفتند بلي.
10- برتري علي (ع) بر جعفر و حمزه (تعريف از پيشگامي علی در اسلام و حليم بودن و عليم بودن وي)
11- من سرور فرزندان آدم .علي سرور مردم عرب. فاطمه (س) بانوي بانوان بهشت .حسن و حسين سرور جوانان بهشت.
12- امر به تغسيل پيامبر با ياري جبرئيل
13- اشاره به حديث ثقلين.
همه موارد را مردم تصديق کردند و تفرقوا علي ذالک.
ورود و حضور کاروان 1- ورود به کربلا وامام حسین (ع) خوابي که علي (ع) در صفين ديده بود براي خواهر بیان کرد.
2- ورود به کوفه روايت مسلم گچ کار: وقتی کوفيان نان وخرما به اسرا دادند ام کلثوم آن را رد کرد و فرمود صدقه به ما اهل بیت نمیرسد
ورود سرها بعد از اسرا و سر به چوبه محمل زدن حضرت زينب و خواندن اين اشعار
يا هلالا لما استتم کمالاً غاله خسفه فابدا غروباً
ما توهمت يا شقيق فؤادي ان هذا مقدراً مکتوباً
يا اخي فاطم الصغيره کلمها فقدکاد قلبها ان يذوبا
يا اخي قلبک الشقيق علينا ماله قد قسي و صار صليبا
ما اذل اليتيم حين ينادي بابيه و لا يراه مجيبا
يا اخي لو تري عليا لدي الاسر مع اليتم لا يطيق جواباً
کلما اوجعوه بالضرب نادک بذل يفیض دمعا سکوبا
يا اخي ضمه اليک و قربه و سکن فواده المرعوبا
ورود کاروان به شام از دروازه حَلَب که بعداً ساعات نام گرفت.
***
ورود کاروان به کربلا و سه روز عزاداري
هنگام رفتن از کربلا حضرت سکينه با بانوان دور قبر امام حسين (ع) اينگونه سرود:
الا يا کربلانودعک جسما بلاکفن و لا غسل دفينا
الا يا کربلا نودعک روحا لاحمد و الوصي مع الامينا
ورود به مدينه :اشعار ام کلثوم هنگام ديدن ديوارهاي مدينه
مدينه جدنا لا تقبلينا فبالحسرات و الاحزان جئنا
الا فاخير رسول الله عنا بانا قد فجعنا في ابينا
خرجنا منک بالاهلين جمعاً رجعنا لا رجال و لا بنينا
الا يا جدنا قتلوا حسينا و لم يرعوا جناب الله فينا
لقد هتکوا النساء و حملوها علي الاقتاب قهراً اجمعينا.
داستان بشير و ملاقات زينب با ام البنين و سوغاتي هاي زينب براي ام البنين (ع) و حضرت زهرا (س).
چرا مردم امام را ياري نکردند عامل سوم: ترس
دليل: ملعون بودن کفار بني اسرائيل و مذهب ربانيون و احبار
و انما عاب الله ذالک عليهم لانهم کانوا يرون من الظلمه الذين بين اظهرهم المنکر و الفساد فلا ينهوتم عن ذالک رغبه فيها کانوا ينالون منهم و رهبه مما يحذرون و الله يقول فلا تخشوا الناس و اخشوني.
ترس از به خطر افتادن منافع
فاستختفتم بحق الائمه فاما حق الضعفاء فضيعتم و اما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالاً بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذي خلقها و لا عشيره عاديتموها في ذات الله.
و قد ترون عهود الله منقوضه فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آباءکم تفزعون. و بالادهان و المصانعه عند الظلمه تأمنون.
***
و لو صبرتم علي الاذي و تحملتم الموونه في ذات الله کانت امور الله عليکم ترد و عنکم تصدر و اليکم ترجع ولکنکم مکنتم الظلمه من منزلتکم و استسلمتم امور الله في ايديهم يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات سلطهم علي ذالک فرارکم من الموت و اعجابکم بالحياه التي هي مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء في ايديهم فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف علي معيشه مغلوب
فمن کان منکم يصبر علي حر السيوف و طعن الاسنه فليأت معنا و الا لينصرف عنا.
و لنبلونکم يعني المومنين قبل خروج القائم بشيء من الخوف من ملوک بني العباس في آخر سلطانهم.
ليس شأني شأن من يخاف الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق ليس الموت في سبيل العز الا حياه خالده و ليست الحياه مع الذل الا الموت الذي لاحياه معه.
افبالموت تحوقني هيهات طاش سهمک و خاب ظنک لست اخاف الموت ان نفسي لاکبر و همتي لاعلي من ان احمل الضئيم خوفاً من الموت و هل تقدرون علي اکثر من قتلي.
زندگي و مرگ شادي و غم – براي اهداف والا و ماندگار.
داستان خلافت یزید ملعون
پيامد مرگ امام حسن 1- سوگواري دوستان
2- وسيله بيان احساسات بر ضد معاويه توسط مخالفين معاويه
برای مقابله بااين امردستگاه تبليغاتي معاويه درهمه جا(حتي مساجد)
مرگ امام را منسوب به بي احتياطي هاي خودش و زنانش جلوه ميدادند و دخالت معاويه را در اين امر نفي مي کردند.
***
بعدازشهادت امام حسن,معاويه به فرمانروايان و استانداران کشورهاي فتح شده اسلامي نوشت: به مردم بگوييد تقاضاي بي شمار مردم از ايالت هاي اسلامي باعث شده که معاويه تا زنده است جانشين خود را معين کند تا مثل گذشته درامر خلافت اختلافي بوجود نيايد. وبراساس نظرسنجي ها و درخواست هاي متعدد مردم, چنين به نظر مي آيد که مردم همگي از معاويه خواسته اند يزيد را جانشين خود قرار دهد.
***
بعضي استانها موافقت نکردند مروان حکم (والي مدينه) سعد بن العاص والي کوفه عبدالله عامر والي مصر نامه هايي محرمانه به معاويه فرستادند که مضمون آن اين بود.
پخش اين خبر (جانشينی يزيد) اثر منفي در مردم مي گذارد و باعث تظاهرات آنها در مساجد مي شود. آمادگي سياسي در مردم نيست بگذاريد چند ماهي از شهادت امام حسن بگذارد.
***
معاويه مشورت و زمينه سازي را شروع کرد.
عمروعاص گفت شتاب نکن واليان آن سه استان راست مي گويند.
***
معاويه قبول کرد و بعد از مشورت راه ديگري انتخاب کرد.
يزيد در همان سال در موسم حج با شکوه و جلال با پولهاي فراوان به سوي مکه حرکت کرد. قفل در بيت المال را نيز گشود که بي حساب پولها را ميان عوامل خود وبه نام دادن به فقرا ومستحقان تقسيم کنند.
تسخير مکه و مدينه از طريق بخشش هزاران هزار درهم و دينار تبليغ سخاوت و مروت يزيد از اين طريق و بدست آوردن دلها.
(پول دادن باعث جلب قلوب مي شود. مثل مسأله مولفه قلوبهم)
***
دادن منصب و کار به صاحب نفوذان در مردم و قبائل
***
استخدام افراد در دستگاه خلافت با حقوق هاي بالا
***
هنگام ورود يزيد به مکه و مدينه حسين (ع) و يارانش به ديدن او نرفتند و امام در شهر نبود. يزيد در مقابل قدرت ظاهري پدرش نيرويي مقاوم و پنهاني درميان مردم ديد که همه از پيروان امام حسين (ع) و ريشه اصلي آن پيامبر اسلام است.
از طرف ديگري يزيد کينه نرسيدن به ارينب را از حسين در دل داشت ولي ازطرف پدرمأمور بود کينه و دشمني خود را نسبت به امام حسين (ع) پنهان کند. ولي در واقع نام و انديشه حسين او را مي لرزاند.
يزيد وقتي ازمدينه به شام آمد گفت:پدر ازخوبي تو همين بس که همه ازتومتنفرند. دلهاي مردم با تو نيست ولي نانشان را از تو مي خورند.
معاويه ديد يزيد از خودش خرتر است لذا تصميم گرفت پايه هاي حکومت يزيد را خودش محکم کند.
بدين منظور بخش نامه اي به شهرهاي اسلامي فرستاد و برجستگان هر شهري را به حضور طلبيد.
عمال وآدمکهاي معاويه مدتها وسايل پذيرايي اين گروه بزرگ را که نمايندگان ولايت هاي اسلامي بودند در دمشق فراهم کردند منزل هر يک از اين افراد برجسته را به حسب شأن خود در يکي از خانه هاي شام قرار دادند.
معاويه به ضحاک بن قيس (يکي از برجسته ترين وزاري معاويه) دستور داد که با يکايک آن ها موضوع خلافت يزيد را در ميان گذارد و آنها را با اين امر موافق کند و خاطر نشان کند که مخالفت با اين امر خاطر معاويه را مي رنجاند و بايد از آن حذر کنند.
وقتي عده نمايندگان شهرهاي اسلامي به حد کمال رسید.
در روز معين جلسه اي در مسجد بزرگ شام و پس از آن در کاخ سبز با حضور معاويه و مراقبت کامل عمروعاص و ضحاک و ديگر عمال نزديک معاويه تشکيل شد.
معاويه سخنان مفصلي ايراد کرد که محور سخنان او مطالب زير بود.
1- حمد و شکر خدا بر نعمت ها و عنايات او
2-درود برپيامبر(ص)که قوم عرب وديگر اقوام را هدايت کرد.
3-قرائت و تفسير آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم.
اولي الامر را فرماندهان تفسير کرد.
4-بيان شخصيت يزيد درسه حوزه 1-فضل وادب 2-علم ودانش و شعر 3- بخشش و عطايا
(برگزاري جلسه 56 هجري) (4 سال قبل از مرگ معاويه)
***
پس ازسخنراني – طبق نقشه قبلي ضحاک – سعيد بن عاص – يزيد بن مقنع – حصين بن نمير سخنها گفتند که در آن اين مطالب بود تأييد سخنان معاويه – تأييد درايت و کارداني يزيد – تهديد به مخالفت با يزيد (1- شمشير2- متلاشي شدن امت محمد(ص)). سرانجام معاويه جانشين انتخاب مي کنند.
روان شناسي مردم کوفه
صفات مثبت
1- شجاعت نمونه :هسته اوليه جمعيت کوفه (قبائل) عربستان بودند که بر ايران پيروز شدند شجاعت کوفيان درجنگ هاي صفين و جمل کمرنگ شدن آن تا زمان امام حسين (ع) قيام توابين و مختار
2- حميت ديني :ايمان آنها به پيروزي بر ايران عزل وليد بن عقبه و اجراي حد بر او عزل عثمان از خلافت
ايمان سخت و بدون بينش: پيدايش خوارج
3- علم: مردمي که صداي قرآن آنان همانند همهمه زنبوران عسل به گوش مي رسد. (عمر گفته است) قراء و حافظان قرآن (خوارج) مدرسه تفسير قرآن ابن مسعود.
***
صفات منفي 1- دنيا طلبي :حضوردرکوفه براي جمع آوري غنيمت ماندند و بر مردم تأثير گذاشتند.
طرفداري از حکومت هايي که يقين داشتند پيروز مي شوند.
نمونه حضور 12 هزار نفري در جمل چون احتمال شکست مي دادند حضور 65 تا 120 هزار نفري در صفين چون يقين به پيروزي داشتند.
تنها گذاشتن امام حسن (ع) تنها گذاشتن مسلم (س)
2- نظام ناپذيري :اصالت آنها بدويت و قبيله گرايي بود. آزادي بي حد و حصر در صحرا کم تحمل در مقابل قوانين. به خلاف شام
نمونه : کشمکش با اميران و واليان خود.
امير و والي يا مي بايست کاري با مردم نداشته باشد يا ديکتاتور باشد. مثل مغيره بن شعبه و حجاج.
3- اجتهادات نابه جا به خاطر وجود قاريان و صحابه. خود را در همه امور صاحب نظر مي ديدند و بر نظر خود پافشاري مي کردند. نمونه جريان صفين و صلح امام حسن (ع)
4- احساساتي بودن :با سخنراني تهييج مي شدند با هر عامل ديگري وارد جرياني مي شدند بعد از فروکش کردن احساسات از ادامه کار منصرف مي شدند. جريان مسلم محاصره قصر عبيد الله
قرآن بر سرنيزه کردن دشمن , تنهايي مختار و کشته شدن به دست مصعب بن زبير
5- غدر و فريبکاري الکوفي لا يوفي
علي (ع) فرمود: هنگام آرامش : شير هنگام جنگ: روباه
خيرخواهي کردم – فريب دادند – آنها را امين شمردم خيانت کردند.
امام حسين (ع) فرمود: اللهم ان اهل العراق غروني و خدعوني
مثال مردم کوفه : زني که بافته هاي خود را دوباره از هم باز کند.
خودستا , فاسد , سينه هاي پر کينه , چاپلوس و متملق, چون کنيزان غمازي با دشمنان , گياهان مزبله, نقره براي زينت قبول
جلسه دوم چرا مردم امام را ياري نکردند.
آیا يزيد و معاويه را نمي شناختند و از وضع موجود راضی بودند.
تحليل اين جواب خطبه امام در مقابل معاويه
و فهمت ما ذکرته من يزيد من اکماله و سياسته لامه محمد (ص) تريد ان توهم الناس في يزيد کانک تصف محجوباً او تتعت غائباً او تخبر عما کان مما احتوپته بعلم خاص و قد دل يزيد من نفسه علي موقع رأيه (جايگاهش) از يزيد آن گونه که هست بگو. از سگ بازي کبوتربازي عياشي با کنيزکان رقص آوازه خواني و خوشگذراني.
آيا از وضع موجود راضي بودند و آگاهي از اوضاع جامعه نداشتند.
جواب منفي است. چون از امام دعوت کردند. امام از عمل نشدن به حق, ضايع کردن حق مردم و بيت المال, براي مردم گفتند و فرمودند شما مردم به اينها آگاهيد.
درسخني با گروه ابن سعد فرمود:
تبا لکم و ترحاً ايتها الجماعه احين استصرختمونا والهين فاصرخناکم موجفين مستعدين سللتم علينا سيفاً لنا في ايمانکم و حششتم علينا ناراً قد اججناها علي عدوکم و عدونا فاصبحتم الباً علي اولياءکم و يداً عليهم لاعدائکم بغير عدل افسوه فيکم و لا امل اصبح لکم فيهم الا الحرام من الدنيا انالوکم و خسيس عيش طمعتم فيه من غير حدث کان منا و لا رأي تقيل لنا.
فوالله ما برحت تقدح باطلاً في جور و حنقاً في ظلم حتي ملأت الاسقيه.
چرا مردم امام حسين (ع) را ياري نکردند
مشکلات اخلاقي چرا مردم امام حسين (ع) را ياري نکردند.
مشکلات اخلاقي عدم توجه مردم به يکديگر
نيکي همچون باران مي ماند که رشد و نمو و حيات و زندگي مي بخشد. ميکروب ها را از بين مي برد چشمه ها و نهرها را جاري مي سازد. و همگان خوب و بد استفاده مي کنند. قال رجل ان المعروف اذا اسدی الي غير اهله ضاع فقال (ع) ليس کذالک و لکن تکون الصنيعه مثل وابل المطر فتصيب البر والفاجر.
عدم توجه به يکديگر و عدم توجه در رفع نيازهاي يکديگر
فمهما يکن لاحد عند احد صنيعه له ردي انه لا يقوم بشکرها فالله له بمکافاته فانه اجزل عطاء و اعظم اجرا و اعلموا ان حوائج الناس اليکم من نعم الله عليکم فلا تملوا النعم فتحول نقما و اعلموا ان المعروف مکسب حمداً و معقب اجرا فلو رأيتم المعروف رجلاً لرأيتموه حسناً جميلاً يسر الناظرين و لو رأيتم اللئوم رأيتموه سمجا مسوها تنفر منه القلوب و تغض دونه الابصار ايها الناس من جاء ساء و من بخل رذل و ان اجود الناس من اعطي من لا يرجوه و ان اعفي الناس من عفي عن قدره و ان اوصل الناس من وصل من قطعه و الاصول علي مغارسها بعروعها تتمو فمن تعجل لاخيه خيراً وجده اذا قدم عليه غذا و من اراد الله تبارک و تعالي بالصنيعه الي اخيه کافاه بها في حاجته و صرف عنه من بلاء الدنيا ما هو اکثر منه و من نفس کربه مومن فرج الله عنه کرب الدنيا و الآخره و من احسن احسن الله اليه و الله يحب المحسنين.
در ضمن خطبه براي خواص مدينه فرمود: فاما حق الضعفاء فضيعتم و اما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالا ً بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذي خلقها.
***
وذمه رسول الله محقوره و العمي و البکم و الزمن في المدائن مهمله لا ترحمون و لا في منزلتکم تعملون و لا من عمل فيها تعنون و بالادهان و المصانعه عند الظلمه تأمنون.
***
مي دانيد چرا ستمگران مسلط بر امور شدند.
سلطهم علي ذالک (فرار کم من الموت) فاسلمتم الضعفاء في ايديهم فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف علي معيشه مغلوب.
***
جامعه طبقاتي – جامعه اي که در آن مردم به يکديگر کمک نکنند و هر کس در فکر رفاه خود باشد.
والناس لهم خول لايدفعون بدلاميس فمن بين جبار عنيد و ذي سطوه علي الضعفه شديد مطاع لايعرف المبدي المعيد.
کمک کردن امام (ع) پنجاه هزار دينار را به کسي که از امام چيزي طلب کرده بود.
خدمت واقعي به مردم (نيکي واقعي)
ما کفل لنا يتيماً قطعته عنا محنتنا باستتارنا فواساه من علومنا الذي سقطت اليه حتي ارشده و هداه الا قال الله تعالي له يا ايها العبد الکريم المواسي انا اولي بهذا الکرم اجعلوا له يا ملائکتي في الجنان بعدد کل حرف علمه الف الف قصر – و ضموا اليها ما يليق بها من سائر النعم.
قال الحسين (ع)
لرجل ايهما احب اليک رجل يروم قتل مسکين قد ضعف تنقذه من يده و ناصب يريد اضلال مسکين مومن من ضعفاء شيعتنا تفتح عليه ما يمتنع به و يقحمه و يکسره بحجج الله تعالي قال بل انقاذ هذا المسکين المومن من يد هذا الناصب ان الله تعالي يقول و من احياها فکانما احيا الناس جميعاً اي و من احياها و ارشدها من کفر الي ايمان فکانما احيا الناس جميعاً.
نيکي در واقع هدايت برادر مومن و جلوگيري از گمراه شدن اوست.
هدايت و اصلاح بهترين خدمت به خلق خدا و فلسفه قيام امام حسين (ع) واني لم اخرج اکثيراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي و شيعه ابي علي بن ابي طالب
***
دوم محرم
از حرکت ايستادن مرکب – سوال از نام سرزمين – اللهم اني اعوذ بک من الکرب و البلاء فرمود: الناس عبيد الدنيا الخ.
جمع کردن ياران وخانواده و گريه کردن و دعا کردن و شکوه از دور شدن از مدينه.
زينب فرمود برادر اين زمين ترس آور است امام داستان خواب علي (ع) در صفين را بيان کرد.
چرا مردم امام را ياري نکردند
1- هدفها متفاوت بود امام دلش به حال آخرت و دين مردم ميسوخت. ولی مردم محبت دنيا داشتند و محبت به امام داشتند به خاطر احسان وي نه اهداف و دلسوزي هاي امام
الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم
خطبه امام در صبح عاشورا الحمد للله لذي خلق الدنيا فجعلها دار فناء و زوال. متصرفه باهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقي من فتنته فلا تغرنکم هذه الدنيا فانها تقطع رجاء من رکن اليها و تخيب طمع من طمع فيها
در خطبه اي ديگر فرمود: عباد الله اتقوا الله و کونوا من الدنيا علي حذر فان الدنيا لو بقيت لاحد او بقي عليها احد کانت الانبياء احق بالبقاء و اولي بالرضي و ارضي بالقضاء غير ان الله تعالي خلق الدنيا للبلاء و خلق اهلها للفناء فجديدها بال (کهنه) و نعيمها مضمحل و سرورها مکفهر (اندوهگين) و المنزل بلغه (سراي آخرت فرا مي رسد) و الدار قلعه (خانه دنيا از دست مي رود).
***
نامه امام به کوفيان قبل از حرکت به مکه
و کانا آخر من قدم علي من رسلکم و قد فهمت کل الدي اقتصصتم و ذکرتم و مقاله جلکم انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله ان يجمعنا بک علي الهدي و الحق و قد بعثت اليکم اخي و بن عمي و ثقتي من اهل بيتي مسلم بن عقيل و امرته ان يکتب الي بحالکم و امرکم و رايکم و فلعمري ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علي ذات الله.
***
اين سخنان نشان مي دهد آنچه امام در پي آن بود مردم به دنبال آن نبودند
ترک امر به معروف و نهي از منکر
خطبه امام حسين (ع) خطاب به تابعین و صحابه پیامبر (ص)در مدينه مجلس دوم – ترک امر به معروف و نهي از منکر
اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اولياءه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول لولا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و قال لعن الذين کفروا من بني اسرائيل الي قوله لبئس ما کانوا يفعلون و انما عاب الله ذالک عليهم (چرا خدا اينگونه آنان را سرزنش مي کند) لانهم کانوا يرون من الظلمه الذين بين اظهرهم المنکر و الفساد فلا ينهونهم عن ذالک رغبه فيما کانوا ينالون منهم و رهبه مما يحذرون و الله يقول فلا تخشوا الناس و اخشوني و قال: و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر فبدأ الله بالامر بالمعروف و النهي عن المنکر فريضه منه لعلمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض کلها هينها و صعبها و ذالک الامر بالمعروف و النهي عن المنکر دعاء الي الاسلام مع رد المظالم (دفع ستمگري ها) و مخالفه اظالم و قسمه الفيء و الغناءم و اخذ الصدقات (و دعوت کردن به تقسيم عادلانه بيت المال و گرفتن مالياتها) من مواضعها و وضعها في حقها ثم انتم ايتها العصابه بالعلم مشهوره (پر آوازه) و بالخير مذکوره (زبانزد) و بالنصيحه (نصيحت کردن شهره اين و آن) معروفه و بالله (به خاطر خدا) في انفس الناس مهابه يهابکم الشريف و يکرمکم الضعيف و يوثرکم (ايثار مي کنند براي شما) من لا فضل لکم عليه. و لا يدالکم عنده.
تشفعون في الحوائج (شفاعت از شما مي جويند) اذ امتنعت من طلابها (وقتي خواسته شان برآورده نمي شوند)
و تمشون في الطريق بهيئه (درميان آنها راه مي رويد با شکوه)
الملوک و کرامه الاکابر (پادشاهان و عظمت بزرگان)
اليس کان ذالک انما نلتموه (اينهمه احترام)
بما يرجي عندکم من القيام بحق الله (مردم اميدوارم که شما حقوق الهي را احيا کنيد).
و ان کنتم عن اکثر حقه (لکن شما در بيشتر موارد)
تقصرون فاستخففتم بحق الائمه ، فاما حق الضعفاء فضيعتم ، و اما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذي خلقها و لا عشيره عاديتموها في ذات الله.
حقي را که براي خود تصور مي کرديد گرفتيد. در راه خدا نه مالي بخشيديد و نه خود را به خطر انداختيد
چرا مردم امام حسين (ع) را ياري نکردند.
انحراف در عقيده و ارتباط با منحرفين در عقايد – انحراف در توحيد و خداپرستي :ايها الناس اتقوا هولاء المارقه الذين يشبهون الله بانفسهم يضاهئون قول الذين کفروا من اهل الکتاب بل هو الله ليس کمثله شيء و هو السميع البصير لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار و هو الطيف الخبير.
***
انحراف در فهم دين
امام حسين (ع) به نافع ابن ازرق مي گويد:
ان من وضع دينه علي القياس لم يزل في الارتماس مائلاً عن المنهاج ظاعناً بالاعوجاج ضالاً عن السبيل قائلاً غير الجميل
آن چنان امام(ع) درباره خدا سخن گفت که ابن ازرق به گريه افتاد و گفت : ما احسن کلامک
امام حسين (ع) فرمود: بلغني انک تشهد علي ابي و علي اخي و علي بالکفر امام سوال کرد فساله عن قوله تعالي و اما الجدار فکان لغلامين يتيمين في المدينه فقال يابن الازرق من حفظ في الغلامين فقال ابوهما فقال الحسين ابوهما خيره ام رسول الله
آيا پيامبر براي حفظ گوهر دين و عصمت براي فرزندانش حسن و حسين(ع) کوتاهي کرد؟
معيار و ملاک واقعي و مناسب داشتن براي فهم درست دين انسان را از گمراهي و کج فهمي ميرهاند.
***
انحراف در خداشناسي
ايها الناس اتقوا الله جل ذکره ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه فقال رجل يابن رسول الله (ص) بابي انت و امي فما معرفه الله قال معرفه اهل کان زمان امامهم الذي يجب طاعته.
آموزه هاي تربيتي عاشورا
1- پاسداري از دين و ارزش ها , فلسفه اصلي احکام , حفظ مصالح پنج گانه است. 1- دين، 2- جان، 3- مال 4- نسب و ناموس 5- عقل . در صورت نزاحم اهم مورد توجه است.
2- ايجاد روحيه حق طلبي و احقاق حق: علت قيام امام حسین علیه السلام اصلاح جامعه و امر به معروف و نهي از منکر است
3- آگاهي و بيداري فطرت ها
عوامل غفلت فطرت و از بين رفتن غيرت ديني
1- بازي هاي سياسي 2- طمع 3- تبليغات مسموم سکوت کننده و آزار دهنده, تأييدهاي سودجويانه, الناس عبيد الدنيا
آموزش انسان شناسی, استعداد شناسي , نياز شناسي , رسالت و مسئوليت شناسي خطيرانسان در رابطه با خدا و جامعه و تاريخ
4- ايثار و فداکاري
5- عشق ملکوتي نشأت گرفته از رحمت الهي :هر چه آقا به شهادت نزديکترمي شود چهره او برافروخته تر مي شود.
6- عشق به عبادت : مهلت گرفتن شب عاشورا و نماز ظهر و شهادت دو نفر از ياران :سعيد بن عبد الله گفت اوفيت يابن رسول الله (ص) امام فرمود : نعم انت امامي في الجنه.
7-اصرار براهداف, شکيبايي برمشکلات 8-قاطعيت, صراحت و صداقت 9- غيرت و عزت
.: Weblog Themes By Pichak :.

