زبان حال حضرت زينب  با سر بريده در خرابه ي شام

امشب از ويرانه مي‌آيد صداي دخترت   

 هديه‌اي آورده‌اند اينجا براي دخترت

آمدي خوش آمدي شرمنده خواهر شد ز تو   

نور ياران كرده‌اي با خود سراي دخترت

خاطراتي از سفر آورده با خود زينبت       

  نيست غير از اشك و غم اينجا غذاي دخترت

بر مغيلان در بيايان می دويد آن بي‌پناه   

سيلي و شلاق كي باشد دواي دخترت

از سفر برگشته اي دلخسته‌اي آواره‌اي     

در غل و زنجير بنگر دست وپاي دخترت

كاش مي‌مردم  نمي‌ديدم در اين ماتم سرا     

سر به دامان طبق در دست‌هاي دخترت

بوسه شلاق را برشانه هايي لانه رنگ        

خنده‌هاي شاميان بر واي واي دخترت



تاريخ : یکشنبه هفدهم آذر ۱۳۹۲ | 10:16 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |