در پاسخ بدگويي به آخوند
بدگويي توچه نفع دارد
دشنام تو كي اثر گذارد
از فحش اگر حذر نداري
بالقطع و يقين پدر نداري
از مادر خود بپرس و بابا
كي كرده حلال اين دو تا را
بشنو كه تو راست داستاني
اين قصه توست گر نداني
روزي به هواي زندگاني
آمد به سراغ من جواني
پرسيد كه دختري است زيبا
ما عاشق و اوست عاشق ما
با عقد بكن حلال ما را
اصلاح نما تو حال ما را
آن دختر وآن جوان نشاندم
بر هر دو ز عقد صيغه خواندم
آن مرد جوان چو كرد همسر
بعداً پدر تو گشت آن خر
آخوند اگر نبود اينك
بودي تو زنازاده جوانك
وقتي كه تو آمدي به دنيا
برداشت تو را دوباره بابا
آمد به سراغ شيخ مسعود
با عرض ادب به شيخ فرمود
بر خوان تو به گوش او اذان را
بر گوش تو خواندهام همان را
بردامن خود تو را نشاندم
بر گوش چپت اقامه خواندم
يك هفته گذشت باز آمد
آن مردك بينماز آمد
گفتا به من از سر تمنا
بر خوان به عقيقه اش دعا را
من ذكر عقيقه تو خواندم
از دست بلا تو را رهاندم
از لطف خدا اگر بميري
از من تو اگر مدد نگيري
بيغسل و كفن رهات سازند
از مذهب خود جدات سازند
كس برتو نماز هم نخواند
زيرا كه چو من نميتواند
بازم پدر خرت بيايد
از من طلب مدد نمايد
گويد به سر شگ و قلب غمگين
بر مردةمن بخوان تو تلقين
اموات تو را كه كرده تكفين
كي خوانده نماز و داده تلقين
كي جسم تو را به خاك بگذاشت
اين لكة ننگ را كه بر داشت
از آمدن و دوباره رفتن
بنگر همه كارهات منم من
.: Weblog Themes By Pichak :.

