حكمت شاه دامادي
بهر مهمان اين شب دامادي است
اين شب جشن و سرور و شادي است
معدهها خالي همه چشم انتظار
در دهانها آب همچون آبشار
از نواي قاشق و چنگال ها
انقلاب افتاده در احوال ها
زين صدا خوشتر نديدم ساز من
اينچنين نشنيده ام آواز من
اين مكان از مرغ عطرآگين شده
سفره امشب عجب رنگين شده
مرغ همچون صورت داماد سرخ
مرغ سرخ و قلب اين ناشاد سرخ
چينش نوشابة زرد و سياه
مثل سرباز منظم در سپاه
ني به دوش آماده و فرمان به گوش
آب و گازش دم به دم در جنب و جوش
از كلم از كاهو و يك كم پياز
از سس و يك كله سير قد دراز
از هويج و گوجه و فلفل سياه
ظرف سالاد است امشب روبراه
ماست آوردند تا كامل شود
يك غذاي خوب را شامل شود
آب در اين سفره امشب ديدني است
آب اين سفره عجب خنديدني است
آب اشك چشم داماد ببو
صورتش از خشم مانند لبو
پشت اين شام است دهها قبض وام
دست آن وام است این خوشمزه شام
وام بگرفته كه دامادش كنند
قرض كرده تا كه دلشادش كنند
گر چه امشب شادمان مهمان بود
وقت پاتختيش او گريان شود
گر چه امشب شام باشد رايگان
وقت رفتن قبض آن گردد عيان
پس بخور تا ميتواني شام را
پس بخور هم پخته و هم خام را
.: Weblog Themes By Pichak :.

