مانتو
تو چیستی که زدی لطمه بر لطافت ها
به تار و پود سیاهت نشسته آفت ها
قرار بود پیام آور شرف باشی
چه کرده ای که شدی رهزن شرافت ها
ز تنگی و زشکافت چه چشمه ای جوشید
که بوستان حیا پر شد از کثافت ها
چه زود رفت وقار و چه زود مرد عفاف
ز آستین تو سر زد چو این صرافت ها
به جای چادر مشکین نشستنت کم کم
به انحراف کشانده است این خلافت ها
زنی که در پس چادر عفیف بود و عزیز
کشاندیش تو به این پستی و سخافت ها
شعر از مسعود اسدی
تاريخ : سه شنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۰ | 23:5 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |
.: Weblog Themes By Pichak :.

