تابوت شمع بر سر دستان باد بود
تشییع شد جوانی من ناگهان چه زود
ناگاه یک غریبه ز جمع کمند زلف
با جامه ای سپید چنین راز دل گشود
این تار موی نیست که باشد سفید رنگ
بشکاف عمر توست به میدان تار و پود
یعنی که کار کسب و تجارت کساد شد
زیرا نمانده قدرت کار و نه کسب سود
دنیایی از جوانی برباد رفته را
از جویبار عمر همین تار مو ربود
در حیرتم ز غفلت این بی مثال دهر
آن کس که محضرش ملک افتاده در سجود
می دید کاش تار سفیدم به چنگ عمر
آهنگ مرگ از دل این تار می شنود
تاريخ : شنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۵ | 13:25 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |
.: Weblog Themes By Pichak :.

