نزدیک شدن زمان وصل

 

بعد از آن شب همدم تنهائیم

 بود در رؤیا گل زهرائیم

راز دل میگفتم از آن شب به او

بودمش در خواب گرم گفتگو

عالم رؤیای من شد وعده گاه

 وعده گاه خلوت خورشید و ماه

وعده گاه صبر با سنگ صبور

وعده گاه چشم با دریای نور

وعده گاه صید با  دام نگاه

 وعده گاه دار با زلف سیاه

وعده گاه قطره با دریای خویش

وعده گاه عشق با معنای خویش

بود رؤیایم زیارتگاه یار   

  قلب بی تابم اقامتگاه یار

تا شبی در خواب گفتم یار را

کن مهیّا لحظه دیدار را

کی جدائیها به پایان میرسد

 زندگانی کی به سامان میرسد

گفت با آن لحن قرآنی خویش

 با بیان نغز و نورانی خویش

عرصه چون بر کشور رم گشته تنگ

با مسلمانان شود درگیر جنگ

نزد قیصر رفته و از او بخواه

تا تو را همره نماید با سپاه

با سپاه رم بیا میدان جنگ 

 تا ز دست مسلمین نوشد شرنگ

خویش را در جمع سربازان بگیر

تا شوی دست مسلمانان اسیر

میبرندت برده داران چون کنیز 

 میفروشندت به انسانی عزیز

نامه ای می آیدت از سوی یار

 رهنمونت میشود تا کوی یار

هر چه او فرموده بود انجام شد

 تا به کام ما چنین ایام شد

نامه دعوت نامه آن  یار بود

 نوشدارو بر دلی تبدار بود



تاريخ : شنبه هفتم اسفند ۱۳۹۵ | 13:5 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |