بهار عمر بشر را مگر خزانی نیست 

  در این سرای پر از غصه کامرانی نیست 

جوانی از کف تو می رود گمان داری 

چو سالخورده شوی حسرت جوانی نیست؟ 

مکن خیال که این خانه خانه ی ابدی است

در این دو روزه تو را عمر جاودانی نیست 

مباش غره به جاه و مقام و مال و منال 

که سرنوشت تو جز رنج و ناتوانی نیست

اگر که نبش کنی قبرهای دنیا را 

جز استخوان و کفن، درهم و قرانی نیست

ملازمان تو آیند تا کنار گور 

تو را به گور  به جز مور میزبانی نیست

امان بخواه و برو توبه کن در این دنیا

که بعد مرگ تو را برگه ی امانی نیست

عمل بیار قیامت عمل به کار آید

قسم به آل پیمبر که دین زبانی نیست

در این جهان همه در خواب غفلتند افسوس

ولی چه سود که این خواب زندگانی نیست

زمانه پیر کند هر جوان نیرومند

غرور لایق دولت سرای فانی نیست

نشان مرگ چه جویی؛ برو به قبرستان!

زخودبپرس ؛ مگر قبرها نشانی نیست؟

مرا امید فقط لطف سیدالشهداست

به جز حسین قیامت مرا امانی نیست



تاريخ : دوشنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۰ | 23:11 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |