معانی با
چهارده معنی
متعدی کردن فعل لازم
فرقان 72
بقره 20
انعام 160
بقره 92

با مصاحبت و مع بقره 92. و. مؤمنون 20
هود 48. حجر 46. انسان 6 بعضی ها بها را در این آیه منها معنی کرده اند
تأکید و زائده نساء 6و 45
اسرا 14
ظرفیت. قمر 34. انسان 6
با بیانیه مطففین 28

قول دیگر با بعد از فعل کفی به معنی اکتف هست و برای متعدی است

با در لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه و فاهلکناهم بذنوبهم اگر چه بعضی‌ها گفته اند زائده است اما با برای سببیت است

بابل. شهری کنار فرات حله ی امروز. بقره 102

بئر = چاه
بئر معطله =چاهی که آب بر ندارد، چاه کهنه قدیمی بدون مالک. حج 45

بأس، بؤس، بأساء = سختی ناپسند، عذاب، خوف، سختی جنگ ، قدرت سختی و صلابت، نسا 84، انعام 43، بقره 177،

بائس = کسی که به او سختی رسیده حج 28
بئیس = شدید اعراف 165
بأساء = واقعه هولناک، سختی شدید، سختی های غیر بدنی، ولی ضرآء به معنی سختی های بدنی و زمینگیری است

بئس =فعل ذم در تمام ذم ها و سرزنش، به خلاف نعم که برای مدح است بقره 206
، بئسما = بد است چیزی که، آنچه که
بقره 93

بتر = بریدن قطع
ابتر = حیوانی که دمش بریده. کسی که فرزند ندارد، یا ذکر خیر ندارد کوثر 3

بتک = قطع بریدن شکافتن بتک در قطع یا شکافتن اعضا به کار می رود به خلاف بت که برای قطع ریسمان و چیز متصل است
نساء 119

بتل = بریدن از هوای نفس ، اخلاص کامل
مزمل 8،
بتول = ممتاز در حسب و فضل و دین

بثّ= منتشر کردن و پراکندن، بقره 164
جدا کردن بلند کردن
از آیه 29 شورا معلوم می شود در کرات دیگر موجود زنده وجود دارد
حزن شدید آشکار غیر قابل کتمان یوسف 86
زرابی مبثوثه = فرش های گسترده

بجس =شکافته شدن شکافتن اعراف 160
فعل آن هم لازم هم متعدی است

چیزی که از محلی ننگ بیرون آید
انفجر اعم از بجس است

بحث = کاویدن تفتیش جستجو کردن در خاک حفر کردن مائده 31

بحر = آب وسیع، دریا،. نهر، آب زیاد،
و هر چیزی که نوعی سعه و کثرت در آن باشد
بحراء = اسب تندرو
بحر و متبحر = دارای علم زیاد
بحیره = شتری که گوشش را زیاد می شکافند شتری که بچه پنچم آن نر بود گوشش را میشکافتند و رهایش می‌کردند
سائبه شتری که نذر می کردند در آمدن مسافر یا خوب شدن مریض رهایش کنند
البحره =شهر بحار = شهرها دهات

ظهر الفساد فی البر و البحر بحر شهرهای لب رود ها و دریاست

و شاید منظور دریا باشد

الرحمن 19 عدم مخلوط شدن دو دریا به خاطر املاح آن دو است

و طوفان ها نمی توانند مرز تلاقی دو دریا ااا به هم بزند

شاید هم به خاطر حائلی باشد که در هزار متری عمق دریا بین دو دریا وجود دارد

فرقان 53 بحرین به معنی دو رود است چون دریای آب شیرین وجود ندارد یا به معنی رودهای آب شیرینی است که به دریا می ریزد و دریا منبع ذخیره آب رودهای شیرین است و در محل تلاقی با هم مخلوط نمی شوند

الرحمن 24 و آیات 32تا 34 سوره شورا و له الجوار الخ نهرهاییی بین دریاها جاری است

به دلیل وزش بادهای سرد و گرم از استوا به قطبین و بالعکس

نهرهاییی که زیر دریا جاری اند الرحمن 24

بخس = نقصان یا کم کردن کمی یا کیفی از روی ظلم بخس کیفی =عیب گرفتن برای اشیاء اعراف 85

بخع = کشتن و تلف کردن خود از اندوه یا از به وجد آمدن شعرا 3
باخع = تلف کننده

بخل= ضد سخاوت امساک از چیزی که نباید امساک شود نساء 37
بدء =شروع یوسف 76
بدر =عجله و سرعت نساء 6
نام محلی بین مدینه و مکه آل عمران 123

بدع =ایجاد ابتکاری و بدون سابقه و بدون طرح قبلی

بدل =عوض گرفتن نمل 11، اعراف 95

ابدال، تبدیل، تبدل، استبدال = عوض گرفتن قرار دادن چیزی به جای چیزی

یونس 64

بدن =تن . جسد ، یونس 92
بُدن بر وزن قفل = شتران قربانی چاق و تنومند مفردش بدنه حج 36
بدن بزرگی جثه مراد است
جسد رنگ آن مراد است
مجسّد رنگ شده
بادن و بدین =تنومند

بُدوّ = ظهور شدید زمر 47
مطلق ظهور، ممتحنه 4
ظهور رأی و مصلحت یوسف 35
بادی الرأی =اظهار رأی بدون تحقیق
بادء الرأی شروع رأی.، رأی ناپخته

باد = مسافری که در آن ظاهر می شود مقیم و مسافر ،. حج 25

بدو = بادیه صحرا یوسف 100

بذر = تخم و پاشیدن تخم
تبذیر = تفریق پاشیدن بذر اسرافکار، کسی که مالی را می پاشد و متفرق می‌کند
اسرا 26 و 27

برء = بر وزن علم یعلم =خلاص شدن، کنار شدن تبری کنار شدن از چیز ناپسند توبه 114 و 3
برء از باب قطع یقطع =آفریدن
بریّه =خلق بیّنه 7، چون از ماده ی عالم کنار آمده و به صورت انسان در آمده
حدید 22 خلق کردن و کتار نمودن از لوح محفوظ
باری و بارئ = آفریننده که به وسیله ایجاد اشیاء را از نبود کنار و به طرف بود می کشاند حشر 24

برج = آشکار شدن ظهور
تبرج = زن زیبایی های خود را ظاهر کند

بدا و برز مانند تبرج به معنی ظهور هستند

بروج مشتق از تبرُّج است

بروج یعنی برج و ظهور

بارجه =کشتی‌های بدون پرده
تبرّجت =زن برای نامحرم زیبایی های خود را آشکار کرد

لٰا تَبَرَّجْنَ = خودنمایی نکنید

متبرّجات بزینة = خودنمایی با زینت

سوره نور 60
احزاب 33

بروج = ستارگان به خاطر ظاهر بودن شان ، بروج 1،. حجر 16، فرقان 61،

بروج =قلعه های بلند نساء 78

منظور از بروج برج های دوازده گانه یونانی که به نام بت های آنان و همراه با خرافه بوده مانند جمل جوزا و عقرب و... نیست

برح = کنار شدن , لن أبرح کنار نمی روم یوسف 80 و طه 91

برد = خنک سالم گوارا، خواب
انبیا 69،
بارد =خنک واقعه 44
برد= خواب ، مرگ نبأ، 24 به خاطر سردی یا سکون بدن هنگام خواب آب خنک

برد بر وزن فرس = تگرگ، کوه یخ نور 43 وجود کوه هایی از یخ در طبقات جو زمین

برّ به فتح با = خشکی وسیع (اسم) یونس 22 . بسیار نیکو کار (صفت) طور 28، مریم 32
برّ به کسر با = نیکی وسیع (مصدر) بقره 44
ابرار و بررة =نیکوکاران انفطار 13، عبس 16

بروز =آشکار شدن، ظهور بقره 250
براز جای خالی
مبارزه آشکار شدن دو حریف مقابل هم
بروز با الی و من =خروج آل عمران 154
نساء 81،
بارزون در غافر آیه 16 آشکار شدن اعمال و اسرار

برزخ =واسطه و حائل میان دو چیز

الرحمن 19 و 20
دو دریا فاطمه و علی علیهما السلام
برزخ محمد لؤلؤ و مرجان حسن و حسین

دلایل وجود عالم یرزخ
بقره 154، آل عمران 169 - 171
یس 27، غافر 46 و آیات پایانی سوره واقعه
سه نوع خواب
حیات برزخی مؤمن مانند خواب خوش دیدن
حیات برزخی کفار محض مانند کابوس دیدن درخواب
برزخ افراد عادی مانند خوابی است که انسان خواب نمی بیند
یک حیات مرموز و پنهان

برص =پیسی آل عمران 49

برق =نور، نیروی مخصوص، نوری که از ابر می جهد رعد 12،. خیره و مضطرب شدن قیامت 7، برق البصر مضطرب و خیره شد ابر
اکواب = کاسه بی دستگیره
اباریق جمع اباریق =بطری به خاطر روشنی بطری معنی برق در آن لحاط شده به‌آن ابریق گفته‌اند واقعه 18
استبرق = حریر ضخیم برّاق، انسان 21
سندس =حریر نازک انسان 21
برکت = فایده ثابت در اثر رشد و نمو ، نمو و زیادت، سعادت بقره 97
بروک = ثبوت
بارک علی محمد و آل محمد = شرف و کرامت آنها را همیشگی کن
برکة = ثابت بودن آب در آن
مبارک = چیزی که در آن فایده ثابت باشد
ثبوت خیر خدایی به خاطر بلندی مقام

تَبٰارَكَ اللّٰهُ* از آنجهت گفته ميشود كه فايده‌هاي ثابت در خدا و از خداست با بلندي مقام.

اعراف 54

بلند مقام است در يكتائي ابدي.

بارک فیها =کوه های ثابت دارای فایده دائمی فصلت 10

برکات من السماء اعراف 96
فایده های ثابت در قرآن کعبه باران عیسی هست لذا در قرآن مبارک خوانده شدند

برم و ابرام =محکم کردن زخرف 79
محکم کردن ریسمان یا تاب دادن

برهان = محکم ترین دلیل روشن، از بره یبره سفید و روشن شد یا از برهن یعنی بیان کرد
دلیل را به واسطه روشن بودن برهان، و به واسطه دلالت بر مقصود حجت گویند

بزغ و بزوغ = طلوع انعام 77

بسر و بسور = چهره در هم کشیدن همراه با اندوه ، آشکار شدن کراهت در چهره، شدت عبوس قهر عجله پیش از وقت
مدثر 22 ، قیامت 24
عبس و بسر و بسل هرسه به معنی چهره در هم کشیدن است یکی از دیگری شدید تر
بسر از عبس و بسل از بسر شدیدتر است
،

بسّ = نرم شدن در اثر کوبیده شدن، سیر دادن به راه افتادن ریزریز شدن واقعه 5

بسط = گشودن وسعت دادن گستردن
نوح 19

بسق بسوق = ارتفاع ق 10
والتخل باسقات نخل های بلند

بَسل:= منع محروم شدن انعام 70
تُبْسَلَ=محروم شود
باسل =پهلوان چهره در هم کشیده

بَسم:خنده ی جزئی نمل 19
«فَتَبَسَّمَ لبخند زد

بَشَر = انسان به لحاظ ظواهر جسمانی

لَوّٰاحَةٌ لِلْبَشَرِ» = تغییر دهنده پوست
جمع بشره

مباشرت = رسیدن دو پوست بدن به یکدیگر
مقاربت نزدیکی زن و مرد

بشارت و بشری = خبر مسرت بخش
چون اثر خوشحالی در پوست صورت ظاهر می شود
بشارت = خبر شادی بخش و اندوه بخش
در خبر اندوه بخش استعاره است

استبشار = طلب شادی،. دانستن چیزی که باعث شادی می شود خبر شادی بخش

بشیر = مژده دهنده جمع آن بشر بر وزن قفل

بصر=بینایی، چشم، علم

چشم =کلمح البصر. نحل 77
اسرا 36

افعال بصر همه در بینایی به کار می رود
اعراف 179
واقعه 85

جمع بصر (ابصار معرفت ها بصیرت ها
نحل 78

بصیرت = بینایی دل درک معرفت
علم عقل زیرکی حجت دلیل،
اینها سبب بصیرت هستند لذا اسم سبب را به مسبب داده انذ
یوسف 108

جمع بصیرت =بصائر و ابصار
انعام 104
آل عمران 13
حشر 2
ص 45

بصُر =علم
طه 96

بصُرت = دید، دانست قصص 11

بصر در باب افعال به معنی دبدن است
طور 15
مریم 42
بقره 17

بصیرة تای آن برای مبالغه است
قیامت 14

«أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ»= صیغه تعجب
چه بینا و چه شنواست
کهف 26
مریم 38

بصیر بینا بقره 96
مبصرة = روشن و آشکار. بینایی دهنده
مبصر =نهار ناقه آیات
يونس 67
اسرا 59
نمل 13

تبصرة =بینایی دادن، واضح نمودن
ق 8

مُسْتَبْصِرِينَ»= عقلا
عنکبوت 38

عاقل و متمكن از دقّت و اعمال نظر

بَصَل: پياز.
بقره 61

بِضع:= قطع، مقداری از زمان
یوسف 42
هفت سال

روم 4

آن مقدار سه، پنج، هفت، نه

بِضاعت:= سرمایه
قسمتی از مال که برای تجارت اختصاص داده می شود

بُطؤ: مطلق تأخير كردن.، یا تأخیر کردن در سیر

لَيُبَطِّئَنَّ»به تاخیر وا می دارند یا پیوسته تأخیر می کنند نساء 72

بطؤ در باب افعال
تکثیر در تاخیز

بَطَر: = طغیان حیرت تکبر

انفال 47

دهشت و خود گم کردن در مقابل شکر و حق نعمت
قصص 58

بَطش = اخذ به شدت، انتقام تنبیه عذاب سخت. قهر
بروج 12
ق 36
دخان 16
قمر 36
شعرا 130

بطل = فسد سقط حکمه، ذهب ضیاعا و خسرا بی اثر کردن
باطل،. قول و فعل ناحق و بدون ثبات در مقام فحص و مضمحل در قضاوت عمومی و مضر
بشر در عین ابتلا به باطل به مضر و ناحق بودن آن حکم می کند
بقره 264
يونس 81
بقره 188

اعراف 118
بطل ما کانوا یعملون
باطل بودن آنچه انجام می دادند آشکار شد

الْمُبْطِلُونَ» باطل کاران آنان که حق را باطل می کنند یا باطل نشان می دهند
اهل باطل

غافر 78

سبأ 49
حق یعنی قرآن و باطل یعنی شرک

زهوق اضمحلال و ناچیز شدن
اسرا 81
بعضی باطل ها از بین می روند ولی بعضی ها می مانند ولی بشر آن را تقبیح می کند

بطن = نشکم جمع آن بطون
نجم 32
نهان انعام 151

بطانه = آگاه از اسرار، و نهان همراز
آل عمران 118
باطن اگر همراه با ظاهر بیاید از اسماء حسنی الهی است مانند اول و آخر
حدید 3
و معانی آنها نسبت به خدا واقعی است نه نسبی چون بعد از هو آمده اند

بطانه نهان و آستر لباس جمع آن بطائن
الرحمن 54

بعث = برانگیختن بعثت انبیا و روز معاد
جمعه 2

حج 7

برانگیختن کلاغ مائده 31
اسرا 79 رساندن مقام
انعام 60 بیدار کردن از خواب
نسا 35 نصب حکم و داور
شمس 12 برخاستن بر کار

این معانی با معنی برانگیختن سازگارند

بُعثر: = باز شدن، آشکار شدن،
یا مرکب از بعث و اثیر هردو مجهول
برانگیخته و پراکنده شد

مطلق زیر و رو شدن

ظاهر شدن و خارج شدن

عادیات 9

بعد = پس مقابل قبل
بُعد = دوری، لعن، هلاکت به خاطر دوری از حیات و رحمت خدا

فعل بعد اگر از باب کرم یکرم باشد به معنی دوری است توبه 42
و اگر از باب علم یعلم باشد به معنی هلاکت و دوری از رحمت خداست
هود 45

بعد به ضم با
دوری زیاد محسوس
و گاهی به معنی دوری زیاد معقول و معنوی است
ضلالا بعیدا = نسا 167 116

بعد مکانی فرقان 12

بعد زمانی معارج 6
آل عمران 30

بعر بعیر = مطلق شتر اعم از نر یا ماده
جمل شتر نر، ناقه شتر ماده بعیر مطلق شتر

یوسف 72. و 65

بعض =جزء در مقابل کل بقره 85

بَعوضه:= پشه ریز جمع آن بعوض
بقره 26
به خاطر کوچکی آن از بعض گرفته شده

بَعل:= شوهر هود 72
جمع آن بعولة بقره 228

بعل = نام بت به معنی استعلا،
چون شوهر بر زن تفوق دارد
درخت بزرگ که ریشه های عمیق دارد و آب را جذب می کند
ریشه
معبود

بغت فتح با و سکون غین

ناگهان اعراف 95
ناگهانی بودن قیامت و عذاب دنیایی

بغتة

بغض = کینه دشمنی ضد حب بغضاء بغضه شدت دشمنی و بغض و تنفر نفس از چیزی

ال عمران 118

بغل فتح با سکون غین جمع آن بغال
استر قاطر نحل 8

بغی به فتح با و سکون غین
طلب توأم با تجاوز از حد مطلق تجاوز چون در تجاوز طلب هم هست
تجاوز ممدوح تجاوز از عدل به احسان
تجاوز مذموم تجاوز از حق به باطل

اگر بغی به معنی مطلق طلب باشد استعمال آن در تعدی و ظلم و زنا اشتراک لفظی است قصص 76
بغی یعنی تکبر و برتری کرد
تبغ طلب شدید،
ابتغی بسیار طلب کردن افاده کثرت در طلب
توبه 48

بقره 198

انبغا = قبول بغی
شایسته است سهل است
مریم 92

لاینبغی میسر نیست يس 40
شایسته نیست

اابغاء =زنا نور 33

بغیا = زناکار
مریم 20

ابتغی بیشتر طلبیدن بقره 265

بغیا = حسد ظلم دشمنی

ال عمران 19

باغ = متجاوز

بقره 173

یبغون به قید بغیر الحق یعنی
ظلم می کنند شوری 42

23 يونس
ا
«أَ فَغَيْرَ دِينِ اللّٰهِ يَبْغُونَ» آل عمران 82
طلب شدید

بقره گاو ماده و نر
تای آن برای وحدت است نه تانیث

بعضی گفته اند بقره گاو ماده و ثور گاو نر است

بقره به معنی مطلق گاو
انعام 146

جمع بقرات یوسف 43

به قول بعضی ها بقره در آیه 67 سوره بقره گاوه ماده است

بقعه به ضم یا فتح با =محل، قسمتی از زمین که با زمبن مجاور متفاوت باشد

قصص 30

بَقل:=سبزی خوردنی که در زمستان نروید
تره، بقره 61

بقاء =ماندن رحمن 27
باق = ماندنی است نحل 96
بقیّة =باقی مانده
بقیة الله =مال حلال سود حلال امام زمان حجت خدا هود 86
باقیه = معنی مصدری بقاء ، حاقه 8
اسم فاعل یعنی جماعت یا نفس باقیه

باقیات صالحات = هرچه از صالحات باقی مانده،، تمام اعمال نیک ، آثار نیک باقی مانده در دنیا، کهف 46

بِكر:= اصل آن بُكرة است اول روز، خارج شدن در اول روز، حیوانی که نزائیده، دوشیزه، جوان،بقره 68
أَبكار = جمع بِکر دوشیزگان جوانان صفت حورالعین واقعه 36
بُكرة = اول روز انسان 25
الْإِبْكٰارِ = از طلوع فجر تا طلوع آفتاب، بامداد، غافر 55 اسم مصدر

«وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهٰا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» مريم: ۶۲،
وجود شب و روز در بهشت
دوام روزی فاصله دو غذا
نبودن گرما و سرما در بهشت

بَكّة:= زمین مکه مسجد الحرام،. تمام حرم
محل ازدحام بکّ یعنی ازدحام
آل عمران 96
بکه وصف است برای یک مکان کعبه و منی بکه هستند لذا علم برای یک محل خاص نیست هر محلی که در آن ازدحام باشد

بُكم: = لال ها جمع أبکم است لال مادرزاد
نحل 76، بقره 18،
ولی اخرس مطلق لال است چه مادرزاد باشد چه بعدا لال شده باشد
کسانی که حق شنو و اقرار کننده ی به حق نیستند

بکاء = گریه با صدا
بکی اشک ریختن و گریه بدون صدا
یوسف 16
ابکی می گریاند نجم 43
بُكِيًّا» جمع باکی گریه کنان مریم 58

بل = حرف اضراب و تدارک،
دو قسم است
ما بعد بل نقیض ما قبل که خود دو وجه است
برای تصحیح ثانی و ابطال اول
مطففین 2
اساطير بودن قرآن ، با «كلّا و بل» ابطال و زنگار بودن اعمال بر قلوبشان اثبات شده است.
تصحیح اول ، ابطال ثانی
ص 2 اعراض کفار از قرآن به خاطر غرورشان است نه ذکر بودن قرآن
و مثل
ق 2
در آنچه گذشت بل برای انتقال از غرضی به غرض دیگر است

بل برای انتقال از غرضی به غرض دیگر

قسم دوم بل
بیان حکم ما قبل بل، ترقی ما بعد بل
انبیا 5
بعد از بیان حقانیت پيامبر با آوردن بل به بیان تهمت های مرحله به مرحله ی مشرکین می کند سخنان پيامبر اضغاث احلام است بلکه بلاتر از آن افترا است بلکه بالاتر از خواب پریشان و دروغ بستن به خدا شعر و دروغ است انبیا 5
انبیا 39 و 40

بل برای انتقال از غرضی به غرض دیگر است
لذا لازم نیست همیشه ما بعد بل باطل کننده قبل از بل باشد

آیات 14 تا 16 سوره اعلی نیز برای انتقال از غرضی به غرض دیگر است

تا اينجا سه معني از معاني «بل» گفته شد. ۱- ابطال ما قبل و تصحيح ما بعد. ۲- انتقال از غرضي بغرض ديگر. ۳- ترقّي.

بلد = سرزمین، دیار، شهر
سرزمین محدود و معيّن و محلّ انس باجتماع ساكنين و اقامتشان، جمع آن بلاد و بلدان است.

اعراف 58
اعراف 57
سبأ 15
ق 36

در آیات ابراهیم 35 و بلد 1'2 و تین 3
و بقره 126 و نمل 91 منظور از بلد شهر مکه است

بلس و ابلاس = یأس تحیر اندوه ناشی از سختی زیاد بعد از قطع شدن حجت ها و اسباب
یأس و تحیر همراه با اندوه بعد از اتمام حجت

ابلاس به معنی یأس
روم 12

ابلاس به معنی یأس و تحیر
انعام 44

یأس و تحیر قبل از نزول باران روم 49

ابلیس = موجود زنده با شعور مکلف نامرئی فریبکار
نظرات مختلف
لفظ عبری علم شخص
لفظ عربی علم شخص
لفظ عربی مشتق از ابلاس صفت است برای شیطان که اسم او عزازیل یا حارث بوده به خاطر یأس از رحمت خدا به او ابلیس گفته شد

ماهیت ابلیس
دو نظر
ملک بوده حقیقت جن و ملک یکی است
به نخبگان ملک به افراد عادی جن گفته می شود اختلاف ملک و جن اختلاف صنفی و وصفی است نه ذاتی
ابلیس جن بوده نه ملک و جن و ملک از یک حقیقت نیستند اختلاف آن دو ذاتی است

بَلع:= فرو بردن هود 44

بَلغ: بلوغ، بلاغ = رسیدن به انتها یا به مقصد یا به نزدیک مقصد ، رسیدن وصل شدن، کفایت، تبلیغ
چه رسیدن به مکان باشد چه زمان چه امر معین
یوسف 22 رسیدن به جوانی
بقره 231 رسیدن به پایان زمان معین
طلاق 3 به معنی کفایت یا رسیدن امر خدا
بالغ امره فعل لازم
بلاغ = رسیدن، رساندن یا تبلیغ ، کفایت
آل عمران 30 به معنی تبلیغ یا کفایت

بَلِي بلاء : (بر وزن علم) كهنه شدن. طه 120
امتحان به نعمت و نقمت، اعراف 168 و انبیا 35 و فجر 15 ، آنچه مهم است واکنش امتحان شونده در مقابل امتحان است
امتحان توأم با آشکار شدن
طارق 9و10 و يونس 30

در آیه
فِي ذٰلِكُمْ بَلٰاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» بقره: ۴۹.
اگر ذالکم به نجیناکم برگردد بلاء به معنای امتحان به نعمت است
اگر ذالکم به سوء العذاب برگردد
بلاء به معنی غم و اندوه و مصیبت است

بَلَي: = حرف جواب برای رد نفی
بقره 81
جواب برای استفهام مقرون به نفی
الست بربکم قالوا بلی
اعراف 172

بلی جواب نفی و نعم جواب ایجاب است

اعراف 44

اگر در جواب : «ما عندي شيئي» بگوئيم: بلي، سخن او را ردّ كرده ايم و اگر گوئيم: نعم، تصديق نموده ايم

بنن، بنانه = طرف، اطراف بدن،
انفال 12
انگشتان، سر انگشتان
قیامت 4

بني: بني و بناء و بنيان و بنية و بناية،
همه مصدر و بمعني بنا ساختن است،
نازعات 27

بناء و بنيان = مبنی بنا شده
بقره 22
توبه 109
بعضی در این آیه هم بنيان را مصدر می دانند نه اسم مفعول
بنیان معنی مصدری هم دارد
صافات 97
منظور از ساختن بنا برای ابراهیم علیه السلام جعل قانون برای سوزاندن او به خاطر بت شکنی است

بنّاء =کسی که بنا کردن را می داند
ص 37

نحل 26
آمدن خدا یعنی آمدن امر خدا

جمع بنيان بنیانه است

ابن = پسر، بنای پدر و مادر
بقره 87
معانی مجازی اهل
مثلا بمسافر یا مهمان گويند: ابن السبيل. ابن العلم و ابن الليل و ابن البطن نيز گفته اند
بقره 177
پس ابن به فرزند حقیقی و در معنای مجازی به کار می رود
ولی ولد به فرزند حقیقی فقط گفته می شود
مریم 88

نکات آیه 30 توبه
عربی عزرا یسوع یوحنا، عزیر عیسی یحیی است
عزرا دین یهود را تازه کرد تورات را جمع کرد بنی اسرائیل را به فلسطین بازگرداند
لذا یهود به عزرا یا همان عزیر پسر خدا را اطلاق کردند
اقوال مختلف اضافه ابن به الله برای عزیر و عیسی علیهما السلام
اضافه حقیقی دریهود و نصارا به قرینه اینکه عزیر در کنار عیسی ذکر شده
اضافه تشریفی
در مورد یهود که عزیر را ابن الله گفتند اضافه تشریفی به قرینه نحن ابناؤ الله و احباؤه
ولی نصارا حضرت عیسی را فرزند حقیقی خدا یا یکی از سه خدا می دانستند
مائده 17 و 72 و 73


تعبیر «يُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا نشان می دهد این عقیده یهود و نصارا از کفار دیگر به دین آنها راه یافته مانند بوداییان

بُنَيَّ= پسرم تصغیر و اضافه یه یاء متکلم برای اظهار مهربانی است
هود 42
جمع ابن ابناء و بنون
مائده 18
شعراء 88

بنت و ابنة = دختر تحریم 12 و طور 39 و انعام 100 و 101

نکات آیات 100 و 101 انعام
عده ای جن را شریک خدا می دانستند مانند مجوس و یزیدیه
خرقوا له بنین و بنات
نظرات مختلف
1-قریش می گفتند خدا با جن ازدواج کرد ملائکه به وجود آمدند بنا بر این پسران و دختران خدا از ملائکه اند نعوذ بالله

2- مشرکین ملائکه را دختران خدا می دانستند زخرف 19، صافات 150
در مقام رد این نظر طور 39
«أَمْ لَهُ الْبَنٰاتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ»
بنا بر این جاعلین شرکاء غیر از خارقین بنین و بنات هستند
یعنی مشرکین برای خدا پسر و دختر قائل بودند ولی ملائکه را دختران خدا و جن را پسران خدا می دانستند
صافات 158
و این غیر از عقیده یهود و نصارا است که عزیر مسیح را پسران خدا می دانستند
چون آیات مذکور بیان عقیده مشرکین است نه اهل کتاب و بنین جمع است نه تثنیه
صافات آیات 149 تا 158
مفاد آیات 152 صافات و 15 زخرف
مشرکین می گفتند این فرزندان نسبی خدایند که از خدا متولد شده اند

اما آیات 116 بقره و 4 زمر و آيات ۶۸ يونس و ۴ كهف و ۸۸ مريم و ۲۶ انبياء و ساير آيات، همه از اتخاذ ولد صحبت ميكنند

از تعبیر اتخاذ ولد برداشت می شود مشرکین می‌گفتند خدا فرزند نزائیده بلکه برای خود از ملائکه و جن و عزیر و عیسی را فرزند انتخاب کرده لذا اتخاذ ولد از باب تشریف است و ممکن است منظور از این آیات هم همان فرزند حقیقی داشتن باشد

ممکن است ابتدا عده ای اتخاذ ولد را تشریفی گفته باشند و این امر در نسل های بعدی حقیقی قلمداد شده باشد

که قرآن هر دو را رد می کند

بَهت: تحيّر. بقره 258
انبیا 40
بهتان دروغی که انسان را مبهوت می کند
نور 16

بهج = خو‌ش منظر، مناظر شادی آور
نمل 60

«فَأَنْبَتْنٰا بِهِ حَدٰائِقَ ذٰاتَ بَهْجَةٍ»

حج 5

فعل بهج را از باب قَطَعَ بقطع، شاد كردن و از باب علم يعلم شاد شدن و از باب كرم يكرم خوش منظر شدن، گفته اند

بَهل: در دعا تضرّع است ، لعن . چون تضرع به جهت لعن بوده «ثُمَّ نَبْتَهِلْ آل عمران 61
آیه مباهله
ابتهال مبالغه در دعا و تضرع
برداشتن دست ها هنگام دعا با گریه و تضرع

بهم: = مائده 1
بهمة سی، سنگ سخت، مرد با صلابت و شجاع،
مبهم چیزی که فهمش دشوار است
بهیمه آنکه نطق ندارد چون در صورتش ابهام است
حیوانات غیر از درندگان و پرندگان
مطلق چهارپایان، چهارپایان اهلی
گاو و گوسفند و شتر، یا هر حیوانی که تمیز و عقل ندارد، جمع بهیمه بهائم است
بهیمة الانعام
انعام = گاو و گوسفند و شتر، مطلق حیوان
آل عمران 14 و نحل 5 فاطر 28
مطلق حیوان اعراف 179
اولئک کالانعام بل هم اضل
طه 54
بهیمة الانعام اضافه بیانیه
حج 30
اضافه نوع بر اصناف
حج 34 و 28
اضافه به معنی لام و مراد از بهیمة حیوانات وحشی است که این معنا قابل قبول نیست

بهیمة الانعام جنین بیان فرد اخفی

بوء = مساوات
«فقسّمها بينهم علي بواء» يعني بالسويه
تقسیم کرد غنائم را
باؤوا بغضب من الله آیه 61 بقره
معنی اصلی مساوات اجزاء است
ساختن تسویه کردن «تُبَوِّئُ آماده می کنی می سازی آل عمران 121
مهیا کردن بَوَّأْنٰا مهیا کردیم حج 26
برگشتن بقره 61
قرین شدن بقره 61 بقره 90
حشر 9 ، مائده 29

باب = در مدخل وسیله وصول و دخول به محل یوسف 67،
ابواب کل شیئ وسایل رسیدن به هر چیز
انعام 44
قمر 11 «فَفَتَحْنٰا أَبْوٰابَ السَّمٰاءِ بِمٰاءٍ مُنْهَمِرٍ»
منظور کثرت ریزش باران است
نبأ 19

بور = کساد فاطر 29
فساد هلاک.بی بهره بی ثمر ابراهیم 28. فرقان 18

بال = حال و حکایت خاطر قلب حال باطنی
طه 51، یوسف 50

بیت = منزل مأوی مسکن مردم و حشرات و غیره از هرچه ساخته شده باشد اطاق خیمه چادر محل تجمع از شب تا صبح
شعر چون حروف و کلماتی را در خود جمع کرده که جمع بیت به معنی شعر ابیات است
نحل 8 نحل 68، عنکبوت 41
جمع آن بیوت نمل 52

يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ فرقان 64
شب را درک کنند چه بخوابند چه نخوابند

بیتوته = شب آدمی را درک کند شب آدمی را دریابد شب فاعل است
درک شب آدم شب را درک کند شب مفعول است
بَيَّتَ بيّوت = نساء 81 آنچه در شب انجام شود تدبیر و انجام دادن در شب
نساء 108، آنچه خدا راضی نیست تدبیر می‌کنند. يُبَيِّتُونَ مٰا لٰا يَرْضيٰ

بیات و تبییت = يونس 50
حمله به دشمن در شب قصد کردن به دشمن در شب
«قٰالُوا تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» نمل: ۴۹ گفتند: بخدا قسم ياد كنيد كه صالح و اهل او را شب هنگام قصد كرده و بكشيم.

بیت العتیق = حج 29 کعبه خانه ی محترم یا خانه ای که از ملکیت مردم آزاد است یا اینکه اولین خانه است عتیق است عتیق آنچه در زمان یا مکان یا رتبه مقدم باشد

بیت الحرام کعبه خانه محترم مائده 97

أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا»
محرم ساکن مکه قبل از اسلام در مکه از نقب وارد خانه خود می شدند قرآن فرمود از درهای خانه وارد شوید
آوردن امور از وجوه شرعی
منظور از ابواب محمد و آل محمد علیهم السلام هستند که ابواب الله اند

دار جامع بنا و عرصه است ولی بیت اطاق است دار خانه و بیت اتاق است

بَيد:فنا از بین رفتن کهف 35
بائده فانی شدنی صفت دنیا در نهج البلاغه

بيض: بياض: سفيدي. آل عمران 106
و 107
ابيض وصف است مثل «الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ» بقره: ۱۸۷ بيضاء مؤنّث ابيض ميباشد

بَيْضٰاءُ لِلنّٰاظِرِينَ» شعراء: ۳۳.

بيض جمع ابيض

فاطر 27

بیضه به فتح با تخم مرغ جمع آن بيض به فتح با

بَيْضٌ مَكْنُونٌ» وصف حوری بهشتی
صافات 49
ابْيَضَّتْ عَيْنٰاهُ مِنَ- الْحُزْنِ» يوسف: ۸۴،
چشم یعقوب نابینا یا کم بینا شده بود

سرور یعقوب به تدریج او را بینا کرد

حور و غلمان که از اعمال آدمی به‌وجود می آیند چون تخم مرغ و لولو مکنون اند با اعمال آدمی در قیامت تبدیل به حور و غلمان می شوند

بیع = فروختن بقره 275
، خریدن،
خرید و فروش، تجارت، بقره 254
گرچه اینجا به معنای فروختن هم می تواند باشد
«رِجٰالٌ لٰا تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لٰا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّٰهِ» نور: ۳۷. تجارت یعنی خرید و فروش زیاد و مستمر بیع در این آیه یعنییک مرتبه خرید و فروش
تجارت یعنی بهره زیاد بیع یعنی بهره ناچیز
بیع به معنی معامله توبه 111 به قرینه ی بایعتم
بایعتم واقع کردن معامله و بیع بین بایع و مشتری
مانند تبایع
تبایع بیعت کردن دست به دست دیگری دادن برای قبول تولیت آن شخص جهت اطاعت کردن از او ولی بیع دست به دست دیگری دادن برای معامله
بقره 282، فتح 10، ممتحنه 12،

بِيَعْ:= کلیسا جمع بیعه معبد عموم نصارا در شهرها و روستاها حج 40
صوامع جمع صومعه معبد بزرگان نصارا در کوه ها
صلوات جمع صلوة تعریب شده صُلوة کنشت معبد یهود
اگر دفاع نبود آثار انبیا از بین می رفت



تاريخ : دوشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۳ | 16:2 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |