🌹شهید گمنام🌹


هزار حنجره شد استخوان خاکی ات ای گل
بجوشد از دل این خاک چشمه های تحول

تویی صلابت صخره به وزن بال کبوتر
به این تضاد نخواهد رسید دست تخیل

چگونه از تو و از عشق و از حماسه بخوانم
قصیده تاب ندارد شکسته بال تغزل

چقدر شانه که رویید از استخوان و پلاکت
به خاطر تو بلند است شانه های تحمل

چقدر گم شده پیدا شدیم بعد حضورت
رها شدیم به دست تو از غبار تزلزل

*چو آفتاب مي‌از مشرق پياله برآيد*
حقیقتی که به نامت زدم به خواجه تفأل

برای آنکه بمانیم و راه مان نشود گم
از این پياله بگیریم جرعه جرعه تکامل

رسیده ایم به هم تا ببینم آنچه ندیدم
تو از طلوع جنوبی من از شمال تجمل


شاعر شیخ مسعود اسدی خانوکی

❤️
https://splus.ir/sherasadi
❤️



تاريخ : یکشنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۳ | 18:47 | نویسنده : مسعود اسدي خانوکی |