خاطره اي از مدرن الدوله مهلك الممالك:
اليوم به شارع شريعتي مشرف شدم نگاهم چون بچه ي آدم پايين افتاده فروتنانه طي طريق مي فرمودم كه يهو من جانب اليسار حوري بدني ديدم بديعه. مي رفت سريعه. .بي مبالات به قانون شريعه . چون فروترتنيدم و سرعت كميدم در سبقت افتاد. من در ورائش و او در امامم قراريد. بلا نسبت كور كه نبيده بودم چون به قامت و شكايلش خوب نظريدم ديدم دو باسن خاكستري رنگ متحرك، نيم ذراعي از كت و كول مشكي رنگي عقب افتاده با نيم كيلو استخواني كه اطباء ستون فقراتش خوانند به هم متصل؛ در شكل آدميزاد با كفشي كه در آواز از طبل و دهل ارثيه داشت قدم قدم كپل مي راند لا مصب قدم نبود تاپ تاپ قلب چاكرتان بود. نجوا كنان به خود گفتم سفيد و سياه و سرخ و زرد پوست در خلقت آن ذو الجلال بي مثال ديده ايم و شنيده ايم اما خاكستري پوست ؟! تو بميري عمراً. بلا نسبت چون نيكش نظريدم ديدم لباس جنابش به پوست كبابش چسبيده
رفتن هماهنگ باسنين و لنگ هاي دوكي سانش تصوير چونه ي خميري بود در دست نانوايي كه آن را بر تنور دل صاب مرده ي اين جانب مي كوفتاند اما چه كنم كه خوردن پتير هم براي دل ضرر دارد هم براي كمر. دلم سوخت براي آن خري كه آينده او را به نكاح آورد و دمار از روزگار خود به در آرد .
شرارت بارد از باسن نمايان كثافت خيزد از آن زلف عريان
لباس تنگ و رنگ و مد نشويد ز دامان آن نجاست هاي پنهان
چون دستم خورد به چماق و طاقتم شد طاق. با خود گفتمان فرمودم كه اين دختر بي مادر مگر پدر ندارد كه ايشان را بفهماند اي لا كردار نه خيابان حمام است و نه سركار انسان نخستين. و نه بلا نسبت روشنفكر كه جد شريفت را ميمون بداني خواستم اندرونم را به انبرونش تراوش فرمايم لهذا به نبش گوشش گفتاريدم: مگر آدمي به رنگ و لعاب و ادكلن و لباس تنگ و عرضه ي بي حيايي و لا قيدي گوشش بي چرك مي شود يا دماغش بي پوز. آيا با كلاس برهنگي و كره خر بازي؛ بزاق بد بوي دهانش را خريداري هست يا بوي عرق بدنش . آيا با جيگل منگل شدن و چشمك و لبخند و... تعفن زير بغل و كشاله ي ران و بول و مدفوع در شكم پنهان و خون متعفن ماهانه اش پايان مي پذيرد به قول قديميا هر سينه ي سفيدي شكم پر ... هم دارد تعفن را به كلاس رنگ و لعاب و برهنگي پوشاندن چه سود؟ سركار خويش را به حيا و عفت و سيرت و اخلاق بياراي كه لاشه ي مبارك را ارزش آن همه هزينه نيست. لذا پس پارچه اي بر خود بپيچ و ران و كپل خود و عينين اين ضعيف را هيزم جهنم مكن كه اگر در جهنم بتركند اهل آن را از خنده روده بر كند و اين با كيفر اهل معاصي نساخته نقض غرض حاصل آيد
البته قبل از آنكه آبروي خود را تقديم دو مثقال چشم خيره سر كنم بر قدم ها فرمان تحرك و شتاب ابلاغ و با سرعت سبقتيدم و جنابش را پشت سريدم و حمد گفتم خداي را كه پشت كله ام را ديگر چشم قرار نداد
مدرن الدوله ي مهلك الممالك جفت سانتا مانتا
.: Weblog Themes By Pichak :.

