احادیث دو کلمه ای
امام صادق عليه السلام :
نَيروزُنا كُلُّ يَومٍ ؛
هر روز ما نوروز است .
كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 3 ،
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
لا غَيرَةَ في الحَلالِ... .
د حلال، غيرت و تعصّب نيست... .
الكافي :.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
الصِّدقُ عِزٌّ .
راستى ، ارجمندى است .
بحار الأنوار :
عن الصادق عليه السلام :
لا يَسودُ سَفِيهٌ .
هيچ سفيهى به سرورى نمى رسد .
الخصال :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
السَّلامُ قَبلَ الكلامِ .
نخست سلام كنيد ، بعد سخن آغازيد .
جامع الأخبار :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
الأمانةُ غِنىً
امانتدارى، [مايه] توانگرى است.
تنبيه الخواطر :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
الوَلَدُ فِتنَةٌ .;
فرزند مايه آزمايش است.;
الكافي :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
الصَّبرُ مِن اليَقينِ .;
شكيبايى، برخاسته از يقين است.;
مشكاة الأنوار :
عن الصادق عليه السلام
اِصبِرُوا على المَصائبِ .;
در برابر مصائب شكيبا باشيد .;
الكافي :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
كُلُّ مُؤمِنٍ صِدِّيقٌ .;
هر مؤمنى، صدّيق است.;
الكافي : .
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
المُصلِحُ ليسَ بِكاذِبٍ .;
آشتى دهنده ، دروغگو نيست .;
الكافي :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
القَهقَهَةُ مِن الشَّيطانِ .;
قهقهه زدن ، كار شيطان است .;
الكافي :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
يَظفَرُ مَن يَحلُمُ .;
هر كه بردبار باشد ، پيروز مى شود .;
بحار الأنوار :
عن الصادق عليه السلام
الانتِقادُ عَداوَةٌ .;
خرده گيرى، مايه دشمنى است.;
تحف العقول : 315 .
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
هَلِ الدِّينُ إلاّ الحُبُّ ؟! .;
آيا دين چيزى جز محبّت است؟;
الخصال : 21/74 .
احادیث سه کلمه ای
امام علی
الغيبة شرّ الافك
غيبت بدترين بهتان است
امام علی
الغيبة آية المنافق
غيبت نشانه منافق است
الفاسق لا غيبة له
فاسق غيبت ندارد
الغيبة جهد العاجز
غيبت كردن نهايت تلاش شخص عاجز است
الام النّاس المغتاب
پستترين مردم غيبت كننده است
انّ ذكر الغيبة شرّ الافك
به راستي كه ياد كردن غيبت (و غيبت كسي را كردن) بدترين بهتان است
يسير الغيبة افك
اندكي از غيبت نيز بهتان است
السّامع للغيبة كالمغتاب
شنونده غيبت همانند غيبت كننده است
مستمع الغيبة كقائلها
شنونده غيبت مانند گوينده آن است
ما كلّ غائب يئوب
چنان نيست كه هر غايبی بازگردد
غيرة الرّجل ايمان
غيرت داشتن مرد، ايمان است
غيرة المرأة عدوان
غيرت داشتن زن، ستم (به مرد) است
ما زني غيور قطّ
غيرتمند هرگز زنا نكند
تفأّل بالخير تنجح
كار را به فال نيك بگيريد تا پيروز و كامياب شويد
الفتنة مقرونة بالعناء
فتنه با رنج همراه است
ما كلّ مفتون يعاتب
چنين نيست كه هر فتنه و آشوب زدهاي مورد سرزنش باشد
قطيعة الفاجر غنم
بريدن از گنهكار غنيمتي است
ليس مع الفجور غناء
با گنهكاري توانگري نيست
ما أفحش كريم قطّ
كريم هيچگاه فحش ندهد
آفة الرّياسة الفخر
آفت رياست فخر كردن است
لا حمق اعظم من الفخر
حماقتي بزرگتر از فخر فروشي نيست
الفرار احد الذّلّتين
فرار، یکی از دو خواری است
اضاعة الفرصة غصّة
ضايع كردن فرصت غصهاي است
ليس كلّ فرصة تصاب
چنان نيست كه هر فرصتي به دست آيد
من الفراغ تكون الصّبوة
در بيكاري ميل به ناداني و لذتهاي جواني است
الافضال افضل الكرم
بخشش كردن برترين بزرگواري است
بالافضال تعظم الاقدار
به وسيله احسان ، قدر و منزلتها بزرگ شود
الهوي داء دفين
هوا و هوس دردي است نهان
الهوي شريك العمي
هواي نفس شريك كوري است
الهوي عدوّ متبوع
هواي نفس دشمني است كه پيروي اش كنند
الهوي عدوّ العقل
هواي نفس دشمن عقل است
من تهوّر ندم
كسي كه بی باک است ، پشيمان گردد
خير الهمم أعلاها
بهترين همّتها بلندترين آنهاست
اسوأ القول الهذر
بدترين سخنها ياوهگويي است
من اهتدي نجا
كسي كه راه يافت نجات یافت
من علم اهتدي
كسي كه دانا شد راه يافت
طاعة الهدي تنجي
اطاعت از هدايت نجات بخش است
افضل الذّخر الهدي
برترين اندوختهها هدايت است
الهديّة تجلب المحبّة
هديه، جلب محبّت كند
التّواني سجيّة النّوكي
سستي كردن شيوه بيخردان است
شرّ الاولاد العاقّ
بدترين فرزندان اولاد نافرمان است
الولد احد العدوّين
فرزند، يكي از دو دشمن است
من توكّل لم يهتمّ
كسي كه توكل كند اندوهناك نگردد
من توكّل كفي
كسي كه توكل كند كفايت شود
التّوكّل أفضل عمل
توكل برترين عمل است
الفجور لا تقيّة له
شخص گنهكار (يا زناكار) تقيّه ندارد
من توقّي سلم
كسي كه تقوا داشته باشد سالم خواهد ماند
من اتّقي اصلح
كسي كه تقوا داشته باشد اصلاح شود
ان اتّقيت اللّه وقاك
اگر از خداوند بترسي خدا تو را نگه دارد
اوقي جنّة التّقوي
نگهدارترين سپرها، تقواست
احادیث سه کلمه ای
من تأمّل اعتبر
كسي كه تدبّر و انديشه كند عبرت گيرد
من اعتبر حذر
كسي كه عبرت گيرد پرهيز كند
العتاب حياة المودّة
عتاب، وسيله حيات دوستي است
اذا عاتبت فاستبق
چون سرزنش كني (راهي را براي آشتي) باقي بگذار
ما أعتب من اغتقر
درخواست گذشت و خوشنودي نشود از كسي كه درگذشته، و گناه و خطا را پوشيده است
العجب راس الحماقة
خودبيني اساس حماقت است
العجب رأس الجهل
خودبيني اساس ناداني است
العجب عنوان الحماقة
خودبيني نشانه حماقت است
المعجب لا عقل له
خودبين عقل ندارد
آفة اللّبّ العجب
آفت عقل خودبيني است
ثمرة العجب البغضاء
ميوه خودبيني، دشمني است
ليس لمعجب رأي
آدم خودبين رأي ندارد
العاقل يألف مثله
عاقل الفت گيرد با مانند خود
العلم زين الحسب
دانش زيور حسب انساني است
العلم قائد الحلم
دانش پيشواي بردباري است
الفهم آية العلم
فهم نشانه علم است
العلم افضل شرف
علم برترين شرف انساني است
العلم مصباح العقل
علم چراغ عقل است
العلم خير دليل
دانش بهترين راهنماست
العلم اجلّ بضاعة
دانش بزرگترين سرمايه است
العلم أعظم كنز
دانش بزرگترين گنج است
العلم حياة و شفاء
دانش، زندگي و درمان است
العلم حجاب من الآفات
علم پردهاي است از آفتها
العلم أعلي فوز
علم والاترين كاميابي است
العلم افضل قنية
علم برترين كسب است
العلم مركب الحلم
علم مركب حلم است
العلم عنوان العقل
علم نشان دهنده عقل است
العلم لقاح المعرفة
علم بارور كننده معرفت است
العلم ينجد الفكر
دانش، انديشه را ياري دهد و نيرو بخشد
العلم نعم دليل
دانش، خوب راهنمايي است
العلم افضل هداية
دانش برترين هدايت است
العلم اصل الحلم
علم ريشه بردباري است
العلم قاتل الجهل
علم كشنده ناداني است
العلم داعي الفهم
علم خواننده انسان است به فهم و درك
اطلبوا العلم ترشدوا
دانش بجوييد تا راه يابيد
اشرف الشّرف العلم
شريفترين شرافتها دانش است
بالعلم تعرف الحكمة
به وسيله علم است كه حكمت و فرزانگي شناخته شود
بالتّعلّم ينال العلم
علم با آموختن به دست آید
بالعلم تكون الحيوة
زندگي (و حيات ابدي) به سبب علم است
خير العلم ما نفع
بهترين علم آن است كه سود بخشد
رأس الفضائل العلم
اساس فضيلتها علم و دانش است
ردّوا الجهل بالعلم
ناداني را به وسيله علم بازگردانيد
زكاة العلم نشره
زكات علم نشر آن است
غاية الفضائل العلم
نهايت فضيلتها دانش است
كفي بالعلم رفعة
دانش برای سربلندی کافی است
من تعلّم علم
كسي كه علم بياموزد دانا شود
لا كنز أنفع من العلم
گنجي سودمندتر از علم نيست
من سئل علم
كسي كه سؤال كند دانا شود
من سئل استفاد
كسي كه سؤال كند سود برد
العلم قائد الحلم
دانش رهرو شكيبايي است
احادیث سه کلمه ای
الطّاعة متجر رابح
فرمانبرداري تجارتي است سودمند
الطّاعة همّة الاكياس
فرمانبرداري همّت و هدف زيركان است
الطّاعة أقوي حرز
فرمانبرداري خدا محكمترين نگهبان است
الطّاعة ابقي عزّ
فرمانبرداري خدا ماندنيترين عزّت است
الطّاعة عزّ المعسر
فرمانبرداري خداوند، عزّت انسان پريشان حال است
الطّاعة تعظيم الاِمامة
فرمانبرداري خداوند بزرگداشت مقام امامت است
اشرف الاعمال الطّاعة
شريفترين عملها فرمانبرداري خدا است
بالطّاعة يكون الفوز
رستگاري به اطاعت خداست
بادر الطّاعة تسعد
به فرمانبرداري خدا مبادرت كن تا نيكبخت شوي
ثمرة الطّاعة الجنّة
ميوه اطاعت خدا، بهشت است
جمال العبد الطّاعة
زيبايي بنده به اطاعت است
غاية العبادة الطّاعة
نهايت عبادت اطاعت است
كلّ مطيع مكرّم
هر فرمانبرداري گرامي است
نعم الوسيلة الطّاعة
فرمانبرداري خدا خوب وسيلهاي است
لا عزّ الّا بالطّاعة
عزتي نيست جز به اطاعت خداوند
الظّفر شافع المذنب
پيروز شدن بر گنهكار شفيع و واسطه او است
البغي يسلب النّعمة
ستم نعمت را ميربايد
الظّلم يجلب النّقمة
ستم عذاب و انتقام الهي را جلب كند
الظّلم وخيم العاقبة
ستم سرانجامي سخت به دنبال دارد
البغي يزيل النّعم
ستم نعمت را زائل كند
الظّلم يطرد النّعم
ستم نعمتها را دور گرداند
البغي يجلب النّقم
سركشي انتقامهاي الهي را جلب كند
الظّلم يوجب النّار
ستم موجب دوزخ گردد
البغي يوجب الدّمار
ستم موجب نابودي گردد
الظّلم الام الرّذائل
ستم پستترين صفات نكوهيده است
الظّلم بوار الرّعيّة
ستم نابودي رعيّت است
الظّلم تبعات موبقات
ستم پيآمدهايي نابود كننده به دنبال دارد
البغي أعجل عقوبة
تجاوز شتابانترين عقوبتها را در پي دارد
الظّلم يدمّر الدّيار
ستم شهرها را واژگون كند
الظّلم يردي صاحبه
ستم صاحب خود را نابود كند
اقبح السّير الظّلم
زشتترين روشها ستم است
بالظّلم تزول النّعم
به واسطه ظلم است كه نعمتها زوال پذيرد
من ظلم ظلم
كسي كه ستم كند به او ستم كنند
من بغي كسر
كسي كه تجاوز كند، شكسته شود
الجور مضادّ العدل
ستم ضد عدل است
الجور احد المدمّرين
ستم يكي از دو نابود كننده است
رأس الجهل الجور
اساس ناداني ستم است
في الجور الطّغيان
در ستمكاري طغيان است
لا دين لمسيء الظّنّ
بدگمان (به خداي تعالي) دين ندارد
نعم الحزم الاستظهار
دور انديشي، پشت گرمي خوبي است
الاعتبار يثمر العصمة
میوه عبرت گرفتن عصمت است
الزّمان يريك العبر
روزگار پندها به تو بنماياند
الاعتبار يفيد الرّشاد
فایده ی پندگيرى رشد است
في كلّ اعتبار استبصار
در هر پند گرفتني بينايي است
في تصاريف الدّنيا اعتبار
در دگرگونيهاي روزگار عبرت است
قد اعتبر من ارتدع
عبرت گیر گناه نکند
امام علی فرمودند
التّقوي خير زاد
پرهيزكاري بهترين توشه است
نعم الشّيمة الوقار
چه خوب خصلتی است وقار
نعم الشّيمة السّكينة
چه خوب خصلتی است وقار و آرامش
من توقّر وقّر
كسي كه با وقار باشد مردم او را سنگين شمارند
جمال الرّجل الوقار
زيبايي مرد، به وقار او است
بالوقار تكثر الهيبة
به وسيله وقار هيبت انسان زياد شود
السّكينة عنوان العقل
آرامش، نشانه عقل است
الوقار ينجد الحلم
وقار ، بردباري را بلند مرتبه گرداند
الوقار حلية العقل
وقار ، زيور عقل است
نعم الخليقة الوفاء
چه خوب اخلاقي است وفاداري
سبب الايتلاف الوفاء
سبب الفت وفاداري است
حسب الخلائق الوفاء
مايه فخر مردمان، وفاداري است
الوفاء حصن السؤدد
وفا، دژ محكم آقايي است
الوفاء عنوان الصّفاء
وفا، نشانه صفاي باطن است
الوفاء سجيّة الكرام
وفاداري شيوه کریمان است
الوفاء توأم الصّدق
وفا توأم با راستگويي است
من وفّق أحسن
كسي كه توفيق يابد كار نيك انجام دهد
بالتّوفيق تكون السّعادة
سعادت آدمي به وسيله توفيق است
التّوفيق اشرف الحظّين
توفيق شريفترين بهرههاي الهي است
التّوفيق افضل منقبة
توفيق، برترين منقبت (و صفات نيك انساني) است
التّوفيق عناية الرّحمن
توفيق، عنايت پروردگار است
التّوفيق رأس النّجاح
توفيق، اساس پيروزي است
التّوفيق ممدّ العقل
توفيق، كمك دهنده عقل است
التّوفيق اوّل النّعمة
توفيق، سرآغاز نعمت است
التّوفيق مفتاح الرّفق
توفيق، كليد نرم خويي است
نعم الهديّة الموعظة
اندرز هديه خوبي است
قد تيقّظ من اتّعظ
كسي كه پند را پذيرفته به حقيقت كه بيدار گشته است
قد نصح من وعظ
كسي كه پند داده خيرخواهي كرده است (خواه شنونده عمل كند و خواه نكند)
ثمرة الوعظ الانتباه
ميوه اندرز دادن، بيدار شدن است
الموعظة نصيحة شافية
اندرز دادن، نصيحتي بهبود بخش است
المواعظ حيوة القلوب
اندرزها، حیات دلهاست
الوعد أحد الرّقّين
وعده دادن يكي از دو بردگي است
المروّة انجاز الوعد
مردانگي، وفا كردن به وعده است
من تواضع رفع
كسي كه تواضع كند بلند مرتبه گردد
التّواضع عنوان النّبل
فروتني، نشانه نجابت و زيركي است
التّواضع يرفع الوضيع
تواضع، آدم پست را بلند ميكند
التّواضع ثمرة العلم
فروتني ميوه دانش است
ملاك الدّين الورع
ملاك دين، پارسايي است
قرن الورع بالتّقي
پارسايي به تقوا مقرون گشته
صلاح الدّين الورع
صلاح دين پارسايي است
زين الايمان الورع
زيور ايمان، پارسايي است
جمال الدّين الورع
زيبايي دين، پارسايي است
جمال المؤمن ورعه
زيبايي مؤمن، پارسايي او است
احسن شيء الورع
بهترين چيز، پارسايي است
احسن اللّباس الورع
بهترين جامه، پارسايي است
انفع شيء الورع
سودمندترين چيز، پارسايي است
املك شيء الورع
مالكترين چيز، پارسايي است (كه آدمي را مالك دنيا و آخرت كند)
بالافضال تسترقّ الاعناق
با بخشش مردمان به بندگي در آيند
احادیث سه کلمه ای
بالافضال تسترقّ الاعناق
به وسيله بخشش مردمان به بندگي در آيند
بالافضال تستر العيوب
به وسيله بخشش عيبها پوشيده شود
زكاة المال الافضال
زكات مال و ثروت بخشش است
زين الرّياسة الافضال
زيور رياست احسان و بخشش است
من تفضّل خدم
كسي كه تفضّل و احسان كند مردم او را خدمت كنند
من لم يتفضّل لم ينبل
كسي كه احسان نكند بزرگي نيابد
بئس العادة الفضول
بد عادتي است فضولي
ضادّوا الغباوة بالفطنة
كودني را با زيركي برطرف كنيد
الفقر زينة الايمان
فقر زيور ايمان است
القبر خير من الفقر
گور بهتر از فقر است
العسر يفسد الاخلاق
سختي اخلاق را فاسد كند
الفقير في الوطن ممتهن
فقير در وطن خوار است
الفقر في الوطن غربة
فقر در وطن نيز غریب است
آفة الجود الفقر
آفت بخشش فقر است
غني الفقير قناعته
بينيازي فقير قناعت او است
من تفاقر افتقر
كسي كه به دروغ خود را به فقر و نداري زند، فقير گردد
الفكر ينير اللّبّ
انديشه عقل را نوراني كند
الفكر يهدي الي الرّشاد
انديشه به سوي راه درست راهنمايي كند
الفكر نزهة المتّقين
انديشه گردشگاه پرهيزكاران است
الفكر يفيد الحكمة
فكر، حكمت را براي انسان به ارمغان آورد
الفكر مرآة صافية
فكر آيينهاي شفاف است
الفكر جلاء العقول
فكر جلا دهنده عقلهاست
افضل العبادة الفكر
برترين عبادتها فكر كردن است
بالفكر تصلح الرّويّة
با فكر است كه انديشه اصلاح گردد
ثمرة الفكر السّلامة
ميوه فكر سلامت است
رأس الاستبصار الفكرة
اساس بينايي فكر كردن است
فكر العاقل هداية
فكر عاقل، باعث هدایت است
كفي بالفكر رشدا
براي رشد ، انديشه كافي است
الفوت حسرات محرقات
از دست دادن فرصت، حسرتهايي سوزنده دارد
ثمرة الفوت ندامة
ميوه فوت شدن فرصت، پشيماني است
في كلّ وقت فوت
هر وقتي را فوت شدني است
لا تأس علي ما فات
بر چيز از دست رفته افسوس مخور
ليس الوهم كالفهم
هيچگاه وهم، همچون درك نيست
من تفهّم فهم
كسي كه به دنبال فهم و درك باشد، فهم كند
من تفهّم ازداد
كسي كه درك چيزي كرد، زياده بر آن خواهد
جاور القبور تعتبر
مجاور گورها شو تا عبرت گيري
بالاقبال تطرد النّحوس
با آمدن اقبال نحوستها دور گردند
القدرة تنسي الحفيظة
قدرت خويشتنداري را به فراموشي سپارد
القدر يغلب الحاذر
سرنوشت بر شخص حذر كننده و ترسان غلبه كند
القدر يغلب الحذر
قضا و قدر بر ترس غالب آيد
الامور بالتّقدير لا بالتّدبير
كارها به تقدير بسته است نه به تدبير
القرآن افضل الهدايتين
قرآن برترين هدايت از دو هدايت انسانها است
كفي بالقرآن داعيا
قرآن براي خواندن و دعوت مردم كافي است
ليكن سميرك القرآن
بايد داستان سراي شب تو قرآن باشد
الاعتراف شفيع الجاني
اعتراف به گناه شفاعت كننده گنهكار است
ضادّوا القسوة بالرّقّة
با سنگدلي مخالفت كنيد به وسيله دل نازكي
لا لؤم اشدّ من القسوة
هيچ پستي سختتر از سنگدلي نيست
الاقتصاد ينمي القليل
ميانهروي چيز اندك را افزايش دهد
الاقتصاد ينمي اليسير
ميانهروي كم را افزايش دهد
احادیث سه کلمه ای
الاقتصاد نصف المئونة
ميانهروي نيمي از خرج است
لن يهلك من اقتصد
هرگز هلاك نشود كسي كه ميانهروي كند
ليس في اقتصاد تلف
در ميانهروي تلف شدن نخواهد بود
لا هلاك مع اقتصاد
با ميانهروي هلاكتي نيست
ابق يبق عليك
برجادار (ديگران را) تا تو را برجا دارند
التّفريط مصيبة القادر
كوتاهي كردن، مصيبت توانمند است
ثمرة التّفريط ملامة
ميوه كوتاهي كردن سرزنش است
لسان المقصّر قصير
زبان آدم تقصيركار كوتاه است
من قصّر عاب
كسي كه كوتاهي كند عيبناك شود
القلب خازن اللّسان
دل خزينهدار زبان است (و زبان بايد از دل دستور بگيرد)
الصّدر رقيب البدن
سينه نگهبان بدن است
القلب مصحف الفكر
دل كتاب انديشه است
القناعة عون الفاقة
قناعت كمك كار پريشاني و نداري است
القناعة ابقي عزّ
قناعت پايدارترين عزت است
القناعة علامة الاتقياء
قناعت نشانه پرهيزكاران است
القناعة عزّ و غناء
قناعت عزّت و توانگري و بينيازي است
القنوع عنوان الرّضا
قناعت سرلوحه خوشنودي است
الورع اساس التّقوي
پارسايي اساس پرهيزكاري است
الورع شيمة الفقيه
پارسايي شيوه فقیه است
الورع ثمرة العفاف
پارسايي ميوه پاكدامني است
الورع عمل راجح
پارسايي (در ترازوي اعمال) عملي سنگين است
الورع مصباح نجاح
پارسايي چراغ رستگاري است
الورع شعار الاتقياء
پارسايي شعار (و جامه زيرين) پرهيزكاران است
الورع خير قرين
پارسايي بهترين همراه است
الورع افضل لباس
پارسايي برترين جامه است
التّوحيد حيوة النّفس
توحيد زندگي واقعي جان انسان است
لا عبادة كأداء الفرائض
عبادتي همچون اداي واجبات نيست
ربّ واثق خجل
بسا اعتماد كننده به چيزي (يا به شخصي) كه شرمسار گردد
النّيّة اساس العمل
نيّت پايه عمل است
الاعمال ثمار النّيّات
عملها ميوههاي نيّت هاست
الهمّاز مذموم مجروح
عيبجو، مذموم و مورد طعن و عيب مردم است
اسوء الصّدق النّميمة
بدترين راستگويي سخن چيني است
النّميمة ذنب لا ينسي
سخن چيني گناهي فراموش نشدني است
النّميمة شيمة المارق
سخن چيني شيوه كسي است كه از دين بيرون رفته است
لا سؤدد مع انتقام
آقایی با انتقام نیست
لكلّ ظالم انتقام
هر ستمگري را انتقامي است
اذا رزقت فأنفق
هرگاه به تو روزي دادند از آن انفاق كن
كثرة الوفاق نفاق
موافقت بسيار نفاق است
كلّ منافق مريب
هر منافقي انسان را به ترديد دچار كند
النّفاق توأم الكفر
نفاق همزاد كفر است
النّفاق يفسد الايمان
دو رويي ايمان را تباه سازد
النّفاق شين الاخلاق
دو رويي خصلت بدی است
النّفاق اخو الشّرك
نفاق برادر شرك است
لا جهاد كجهاد النّفس
جهادي همچون جهاد با نفس نيست
بالمجاهدة صلاح النّفس
صلاح نفس به پيكار با آن است
خير النّفوس ازكاها
بهترين نفسها پاكترين آنها است
ربّما دهيت من نفسك
بسا باشد كه از جانب نفس خود دچار مصيبت گردي
لا يلم لائم الّا نفسه
هيچ نكوهش كنندهاي جز نفس خود را نكوهش نكند
ما حقّر نفسه الّا عاقل
كوچك نشمارد نفس خود را مگر عاقل
ما نقص نفسه الّا كامل
ناقص نشمارد نفس خود را مگر شخص كامل
احادیث سه کلمه ای
في طاعة النّفس غيّها
در فرمانبرداري نفس گمراهي آن است
في كلّ نعمة اجر
در هر نعمتي (كه به ديگري بدهيد) پاداشي است
في كلّ نظرة عبرة
در هر نگاهي عبرتي است
اللّحظ رائد الفتن
گوشه چشم نشان دادن، راهنماي فتنهها است
العيون طلائع القلوب
چشمها ديدهبان دلهايند
العين بريد القلب
چشم، پيك دل است
العين رائد الفتن
چشم، ديدهبان فتنه و آشوب است (يعني چشم با نگاه خود فتنه را خبردار كند)
من انصف انصف
كسي كه با انصاف رفتار كند، ديگران نيز با او به انصاف رفتار كنند
زكاة القدرة الانصاف
زكات قدرت ، انصاف است
بالنّصفة تدوم الوصلة
به وسيله انصاف، پيوند دوستي پايدار بماند
الانصاف يألف القلوب
انصاف موجب الفت دلها گردد
الانصاف يستديم المحبّة
انصاف محبت را پايدار ميكند
الانصاف زين الامرة
انصاف زيور فرمانروايي و حكومت است
الانصاف افضل الفضائل
انصاف برترين فضيلتها است
الانصاف شيمة الاشراف
انصاف، شيوه مردمان شريف است
الانصاف عنوان النّبل
انصاف سرلوحه زيركي و بزرگي است
قد ينصح غير النّاصح
گاهي است آنکه نصيحت كند خلوص ندارد
النّصيحة تثمر الودّ
خيرخواهي (يا خلوص) دوستي به بار آورد
النّصح يثمر المحبّة
خلوص (يا خيرخواهي) محبت و دوستي به بار آورد
السّلوّ حاصد الشّوق
فراموشي (ياد خدا) درو كننده شوق و علاقه است (يعني شوق به عبادات را از بين ميبرد)
النّسيان ظلمة و فقد
فراموشي (ياد خدا) تاريكي و فقدان راه حق است
النّساء اعظم الفتنتين
زنان، بزرگترين فتنه از دو فتنه (روزگار) هستند(يعني زنان يك طرف و همه فتنههاي ديگر يك طرف)
النّزاهة آية العفّة
پاكي نشانه پاكدامني است
ثمرة التّورّع النّزاهة
ميوه پرهيزكاري پاكيزگي است
النّزاهة عين الظّرف
پاكيزگي عين زيركي و دانايي است
من ندم فقد تاب
كسي كه پشيمان شود توبه كرده
النّدم أحد التّوبتين
پشيماني يكي از دو بخش توبه است
الكتمان ملاك النّجوي
ملاك رازگويي سرّ نگهداري است
قد نجا من وحد
به حقيقت كه رستگار شد كسي كه تنهايي را برگزيد
المال يقوّي الآمال
مال آرزوها را تقويت كند
المال مادّة الشّهوات
مال ريشه شهوات است
المال سلوة الورّاث
مال سبب كامروايي وارث است
المال نهب الحوادث
مال غارت شده حوادث است
من مات فات
كسي كه مرده از دست رفته است
من عاش مات
كسي كه زندگي كند (بالاخره) ميميرد
لكلّ نفس حمام
براي هر نفسي مرگي است
كلّ متوقّع آت
هر چشم به راهي خواهد آمد
قد تعاجل المنيّة
گاه است كه مرگ شتاب ميكند
في كلّ نفس موت
در هر نفسي مرگي است
في الموت غبطة او ندامة
در مرگ شادماني، يا حسرت و پشيماني است
غاية الموت الفوت
نهايت مرگ از دست رفتن (همه امكانات و توفيقات) است
غاية الحياة الموت
نهايت زندگي مرگ است
سبب الفوت الموت
سبب از دست رفتن (توفيق و سعادت) مرگ است
بالفناء تختم الدّنيا
دنيا با فناء پايان پذيرد
المنايا تقطع الآمال
مرگ آرزوها را قطع ميكند
الموت باب الآخرة
مرگ دروازه آخرت است
الموت رقيب غافل
مرگ مراقب انسان غافل است
بالمنّ يكدّر الاحسان
با منّت، احسان مكدّر شود
آفة السّخاء المنّ
آفت سخاوت منّت گذاردن است
المنّ يفسد الاحسان
منّت گذاردن احسان را فاسد كند
احادیث سه کلمه ای
آفة النّعم الكفران
آفت نعمتها كفران و ناسپاسي است
النّعم يسلبها الكفران
كفران و ناسپاسي، نعمتها را سلب ميكند
ضادّوا الكفر بالايمان
به وسيله ايمان با كفر مخالفت كنيد
الكفر يمحاه الايمان
ايمان، كفر را محو و نابود ميكند
الكافر فاجر جاهل
كافر، گنهكار و نادان است
رأس الحلم الكظم
اساس بردباري، فرو خوردن خشم است
بالكظم يكون الحلم
بردباري با فرو خوردن خشم است
الكظم ثمرة الحلم
فرو خوردن خشم، ميوه بردباري است
من تقاعس اعتاق
كسي كه در انجام كار تأخير كند و آن را به عقب اندازد (چنان است كه) جلوگيري كرده است
آفة النّجح الكسل
آفت پيروزي، كسالت و بيحالي است
بالمكاره تنال الجنّة
با تحمل سختيها و ناخوشيها بهشت به دست آيد
لا ينتصف الكريم من اللّئيم
انتقام نگيرد كريم و بزرگوار از لئيم و پست
من الكرم اتمام النّعم
كامل كردن نعمت از نشانههاي كرم و بزرگواري است
من الكرام تكون الرّحمة
رحمت از كرامت سرچشمه گيرد
ظفر الكريم ينجي
پيروز شدن كريم نجات بخش است
الكرم أعطف من الرّحم
كرم از قوم و خویشی مهربانتر است
الكرم حسن الاصطبار
كرم به نيكويي صبر است
الكرم احتمال الجريرة
كرم و بزرگواري به تحمّل تقصير و گناه ديگران (و انتقام نگرفتن از آنها) است
الكرم بريء من الحسد
كرم از حسد بيزار است
الكرم افضل الشّيم
كرم برترين خصلتها است
الكرم افضل السّؤدد
كرم برترين سيادت است
الكريم يجمل الملكة
شخص كريم مالكيت خود را نكو ميكند (يعني در آنچه مالك آن است نيكو عمل ميكند)
کریم عادتش زیباست
الكرام أصبر أنفسا
انسانهاي كريم از نظر نفس و جان بردبارتر و مقاومتر هستند
الكرم معدن الخير
كرم و بزرگواري معدن خير و خوبي است
أقبح شيء الافك
زشتترين چيزها تهمت است
لا يجتمع الكذب و المروّة
دروغ و مردانگي جمع نشوند
فساد البهاء الكذب
فساد زيبايي و نيكويي دروغ است
شرّ الشّيم الكذب
بدترين خصلتها دروغگويي است
بئس المنطق الكذب
بد گفتاري است دروغ
آفة الحديث الكذب
آفت حديث، دروغ است
اقبح الخلائق الكذب
زشتترين خصلتها دروغ است
الكذب شين اللّسان
دروغ زشتي و عيب زبان است
الكذب يؤدّي الي النّفاق
دروغ، آدمي را به نفاق می کشاند
الكذب شين الاخلاق
دروغ، اخلاق زشتی است
الكذب يوجب الوقيعة
دروغ، موجب بدگويي مردم (در باره دروغگو) ميشود
الكذب يزري بالانسان
دروغ، آدمي را عيبناك كند
الكذب مهانة و خيانة
دروغگويي خواري و خيانت است
الكذب مجانب الايمان
دروغ با ايمان بيگانه است
الكذب عيب فاضح
دروغ عيبي است رسوا كننده
الكاذب مهان ذليل
آدم دروغگو پست و خوار است
الخطّ لسان اليد
خط زبان دست است
نعم المحدّث الكتاب
كتاب حديث كننده خوبي است
الكتاب احد المحدّثين
كتاب يكي از دو داستان سرا و حديث كننده است
الكتب بساتين العلماء
كتابها، باغها و بوستانهاي علما و دانشمندان است
لا خلق اقبح من الكبر
خلق و خويي زشتتر از تكبر نيست
من تكبّر مقت
كسي كه تكبر كند مورد دشمني (خدا و خلق او) قرار گيرد
من تكبّر حقّر
كسي كه تكبر كند كوچك شود
ليس لمتكبّر صديق
آدم متكبّر براي خود دوستي ندارد
كفي بالتّكبّر ضعة
براي پستي انسان همان تكبر كافي است
كفي بالتّكبّر تلفا
براي تلف شدن آدمي همان تكبر كافي است
امام علی علیه السلام فرمودند
الصّمت آية الحلم
خموشي، نشانه بردباري است
الصّمت روضة الفكر
خموشي، بوستان فكر است (
الصّمت وقار و سلامة
خموشي، سنگيني و سلامتي است
سبب السّلامة الصّمت
وسيله سلامتي خموشي است
صمت الجاهل ستره
خموشي، جاهل پوشش او است
من عقل صمت
كسي كه عاقل است خموش باشد
من صمت سلم
كسي كه خموش باشد سالم است
الصّواب اسدّ الفعل
راه درست محكمترين كار است
ما كلّ رام يصيب
چنين نيست كه هر كه تيري پرتاب كند به هدف بخورد
المصائب مفتاح الاجر
مصيبتها كليدهاي اجر است
الصّيام احد الصّحّتين
روزه يكي از دو بخش تندرستي است
خير الضّحك التّبسّم
بهترين خنده تبسّم است
من الفساد اضاعة الزّاد
از تباهي كار است كه انسان توشه خود را ضايع سازد
الضّيافة رأس المروّة
مهماني اساس جوانمردي است
الطّمع اوّل الشّرّ
طمع آغاز شرّ است
المطامع تذلّ الرّجال
طمع ها ، موجب خواري مردان شود
الطّمع رقّ مخلّد
طمع بردگي هميشگي است
الطّامع ابدا ذليل
شخص طمعكار هميشه خوار است
الطّمع يذلّ الامير
طمع امير و فرمانروا را خوار گرداند
افقر النّاس الطّامع
فقيرترين مردم شخص طمعكار است
اهلك شيء الطّمع
نابود كنندهترين چيزها طمع است
اقبح الشّيم الطّمع
زشتترين چيزها طمع است
اسوء شيء الطّمع
بدترين چيزها طمع است
آفة القضاة الطّمع
آفت قاضيان طمع است
ثمرة الطّمع الشّقاء
ميوه طمع، بدبختي است
جمال الشّرّ الطّمع
زيبايي شرّ ، طمع است
فساد الدّين الطّمع
تباهي دين در طمع است
ملاك الشّرّ الطّمع
ملاك و معيار بدي طمع است
لا يفسد الدّين كالطّمع
چيزي همانند طمع، دين را تباه نكند
لا يجتمع الورع و الطّمع
پارسايي با طمع جمع نشود
الحرّ عبد ما طمع
انسان آزاد تا زماني كه طمع كند برده است
الطّاعة أحرز عتاد
فرمانبرداري حق تعالي محكمترين تكيهگاه است
الطّاعة غنيمة الاكياس
فرمانبرداري خداوند غنيمت زيركان است
أقبح العيّ الضّجر
زشتترين ناتوانيها دلتنگي است
من أبرم سئم
كسي كه پافشاري كند (در سؤال) مردم از او دلگير شوند
النّاس بخير ما تفاوتوا
وضع مردم به خير و خوبي است تا زماني كه تفاوت ميان آنها برقرار باشد
من ايقن رجا
كسي كه يقين دارد، اميدوار است
من ايقن ينج
كسي كه يقين دارد نجات يابد
من ايقن افلح
كسي كه يقين دارد رستگار شده است
من هاب خاب
هر كس از چيزي بيم داشته باشد از دستيابي بدان محروم گردد
فساد النّفس الهوي
سبب فساد نفس، هوا و هوس است
غرور الهوي يخدع
فريب هواي نفس انسان را گول ميزند
ضادّوا الهوي بالعقل
با هواي نفس به وسيله عقل مخالفت كنيد
آفة العقل الهوي
آفت عقل، هوا و هوس است
اهلك شيء الهوي
نابود كنندهترين چيزها هواي نفس است
الهوي اله معبود
هواي نفس معبودي است كه آن را پرستش كنند
الهوي مطيّة الفتن
هواي نفس مركب فتنههاست
الهوي ضدّ العقل
هوا دشمن عقل است
الهوي قرين مهلك
هواي نفس همراهي نابود كننده است
حدیث سه کلمه ای
لا ورع كغلبة الشّهوة
هيچ پارسايي همانند غالب شدن بر شهوت نيست
المشيب رسول الموت
موي سفيد پيام آور مرگ است
كفي بالشّيب نذيرا
پيري براي بيم دادن انسان كافي است
كفي بالشّيب ناعيا
براي خبر دادن از مرگ همان پيري كافي است
الصّبر رأس الايمان
صبر، اساس و سر ايمان است
الصّبر جنّة الفاقة
صبر، سپر فقر و نداري است (كه او را از بسياري از مهالك نجات بخشد)
الصّبر يهوّن الفجيعة
صبر، مصيبت را آسان كند
الصّبر يمحّص الرّزيّة
صبر، مصيبت را كم (و يا پاك) گرداند
الصّبر عنوان النّصر
شكيبائي دليل و نشانه ياري حضرت حق است.
الصّبر ادفع للبلاء
صبر، براي دفع بلا از هر چيز ديگر مؤثرتر است
الصّبر يرغم الاعداء
صبر، بيني دشمنان را به خاك مالد (و آنها را مأيوس گرداند)
الصّبر ادفع للضّرر
صبر، براي جلوگيري از زيان مؤثرتر از چيزهاي ديگر است
الصّبر افضل العدد
صبر، برترين ساز و برگ است
الصّبر اقوي لباس
صبر، قويترين جامه است
افضل الصّبر التّصبّر
برترين «صبرها» «تصبر» يعني خود را به صبر واداشتن است
رأس الايمان الصّبر
اساس ايمان، صبر و خوشنودي است
كافل النّصر الصّبر
صبر، ضامن نصرت و ياري است
من يصبر يظفر
كسي كه صبر كند پيروز گردد
نعم الظّهير الصّبر
چه پشتيبان خوبي است صبر
مصاحب اللّؤم مذموم
مصاحبت با لئيمان مذموم و نكوهيده است
الصّحة افضل النّعم
تندرستي، برترين نعمتهاست
الصّدق امانة اللّسان
راستگويي، امانت زبان است
الصّدق اخو العدل
راستگويي، برادر عدل و داد است
الصّادق مكرم جليل
انسان راستگو گرامي و بزرگوار است
الصّدق حياة التّقوي
راستگويي، حيات و زندگي تقوي است
الصّدق روح الكلام
راستگويي، جان سخن است
الصّدق لباس الدّين
راستگويي، جامه دين است
الصّدق رأس الدّين
راستگويي، اساس دين است
الصّدق نجاة و كرامة
راستگويي، رستگاري و كرامت است
الصّدق أنجح دليل
راستگويي، پيروزمندترين راهنماست
النّجاة مع الصّدق
نجات و رستگاري با راستگويي است
الصّدق حقّ صادع
راستگويي، حقّي است آشكار
الصّدق اشرف رواية
راستگويي، شريفترين روايتها و گفتارها است
الصّدق لباس الحقّ
راستگويي، جامه حق و حقيقت است
الصّدق كمال النّبل
راستگويي، كمال نجابت و بزرگي است
الصّدق افضل عدّة
راستي، برترين و بهترين اندوخته است
اجلّ شيء الصّدق
بزرگترين چيز، راستي است
اشرف الاقوال الصّدق
شريفترين گفتارها راستگويي است
بالصّدق تكون النّجاة
به وسيله راستي است نجات و رستگاري
بالصّدق تكمل المروءة
به وسيله راستي جوانمردي كامل شود
ثمرة العقل الصّدق
ميوه عقل، راستگويي _
من صدق نجا
كسي كه راست گويد رستگار گردد
الصّدقة افضل القرب
صدقه بهترين وسيله نزديكي به خدا است
الصّدقة افضل الحسنات
صدقه برترين نيكيهاست
تاجر اللَّه تربح
با خدا معامله كن (با پرداخت صدقه) تا سود بري
خير الصّدقة اخفاها
بهترين صدقه، پنهانيترين آنهاست
الصّديق اقرب الاقارب
دوست صميمي نزديكترين نزديكان است
ادوأ الدّاء الصّلف
بدترين دردها لاف زدن و گزافهگويي است
احادیث سه کلمه ای
ملاك السّرّ ستره
ملاك راز، پوشاندن آن است (و گرنه راز نيست)
الاسراف يفني الجزيل
اسراف كاري، مال بسيار را نابود ميكند
الاسراف يفني الكثير
اسراف، مال زياد را نيست و نابود ميكند
اقبح البذل السّرف
زشتترين بذل و بخششها، اسرافكاري است
سبب الفقر الاسراف
سبب فقر و نداري، اسرافكاري است
شين السّخاء السّرف
زشتي سخاوت، اسراف است (كه اگر از حدّ گذشت ديگر زيور نيست بلكه زشتي است)
كثرة السّرف تدمّر
اسراف كاري بسيار، نابود ميكند
ما فوق الكفاف اسراف
بيش از كفاف خرج كردن، اسرافكاري است
ربّ ساع لقاعد
چه بسا تلاشگري كه براي نشسته كار ميكند
السّفر احد العذابين
سفر، يكي از دو بخش عذاب و شكنجه است(و ما بقي بخش ديگر)
السّفه مفتاح السّباب
ابلهي و نابخردي، كليد دشنامگري است
السّفه يجلب الشّرّ
ابلهي و نابخردي، شرّ و بدي به بار آورد
سلاح الجهل السّفه
اسلحه ناداني، سفاهت و نابخردي است
كفي بالسّفه عارا
سفاهت، براي عار و ننگ انسان كافي است
تاج الملك عدله
تاج پادشاه، عدالت و دادگستري او است
من ملك استأثر
كسي كه پادشاهي يابد خود رأي گردد
من اسلم سلم
كسي كه اسلام آورد سالم ماند
السّهر احد الحياتين
شب زندهداري يكي از دو بخش زندگي و حيات است
ربّ ساهر لراقد
چه بسا انسان بيداري كه براي شخص خوابي كار ميكند
التّسهّل يدرّ الارزاق
آسان گرفتن كارها، روزي را ريزان و فراوان گرداند
من سافه شتم
كسي كه سبكسري كند دشنامش دهن
الشّجاعة احد العزّين
شجاعت يكي از دو بخش عزّت است
ثمرة الشّجاعة الغيرة
ميوه شجاعت غيرت است
للشّدائد تدّخر الرّجال
مردان بزرگ را براي سختيها اندوخته و ذخيره كنند
فعل الشّرّ مسبّة
كار شرّ و بد، وسيله دشنام به انسان گردد
الشّريعة صلاح البريّة
شريعت براي صلاح و مصلحت بندگان خدا است
آفة الايمان الشّرك
آفت ايمان، شرك است
سبب الهلاك الشّرك
سبب نابودي انسان شرك است
الدّنيا دار الاشقياء
دنيا خانه بدبختان است
الشّكر يدوم النّعم
شكر، نعمت را پايدار كند
الشّكر حصن النّعم
شكر و سپاسگزاري، حصار و دژ محكم حفظ نعمتهاست
النّعم تدوم بالشّكر
نعمتها به وسيله شكر پايدار ماند
سبب المزيد الشّكر
سبب افزوني نعمت شكرانه آن است
من حمد اللَّه اغناه
كسي كه خداي را حمد و ستايش كند خداوند بينيازش كند
الشّكّ يفسد الدّين
شك، دين را تباه كند
الشّكّ يحبط الايمان
شك، ايمان را باطل و بيثمر گرداند
الشّكّ ثمرة الجهل
شك، ميوه جهل و ناداني است
سبب الحيرة الشّكّ
سبب سرگرداني، شك و ترديد است
الاستشاره عين الهداية
مشورت كردن عين هدايت و رسيدن به راه راست است
كفي بالمشاورة ظهيرا
مشاوره براي پشتوانه كار كافي است
ما ضلّ من استشار
گمراه نشود كسي كه (در كارها) مشورت كند
الشّوق شيمة الموقنين
شوق، شيوه و خوي مردمان با يقين است
من اشتاق سلا
كسي كه مشتاق شود (دنيا و هر چه در آن است را) فراموش كند
من اشتاق أدلج
كسي كه مشتاق است شبانه حركت كند (و سحر خيز باشد)
الشّوق خلصان العارفين
اشتياق، دوست برگزيده و صميمي عارفان است
الجاهل عبد شهوته
نادان، برده خواهش خويش است
الشّهوات مصائد الشّيطان
خواهشهاي نفس، دامهاي شيطانند
الشّهوة اضرّ الاعداء
خواهش و خواسته زيانبارترين دشمنانند
الشّهوات سموم قاتلات
خواهشها، زهرهايي كشنده است
الشّهوة احد المغويين
خواهش يكي از دو بخش (و نيمي) از وسائل گمراه كننده است
احادیث سه کلمه ای
ربّ رابح خاسر
چه بسا سود برندهاي كه زيانكار است
لكلّ غيبة اياب
هر دوري را بازگشتي است
كما ترحم ترحم
همان گونه كه رحم كني به تو رحم كنند
من ترحّم رحم
كسي كه مهر ورزد مورد رحمت قرار گيرد
افضل العقل الرّشاد
برترين عقل رسيدن به حق است
افضل السّبل الرّشد
برترين راهها رشد يافتن است
من استرشد علم
كسي كه راه جويد دانا گردد
الرّضاء ينفي الحزن
خوشنودي اندوه را بر طرف سازد
الرّضاء ثمرة اليقين
خوشنودي، ميوه يقين است
ثمرة الرّضاء الغناء
ميوه خوشنودي، بينيازي است
رأس الطّاعة الرّضاء
اساس طاعت خدا رضايت است
رأس القناعة الرّضاء
اساس قناعت خوشنودي است
غاية الدّين الرّضاء
نهايت دين، خوشنودي است
كفي بالرّضي غني
خوشنودي براي توانگري كافي است
الرّغبة مفتاح النّصب
خواستن كليد رنج است
الرّفق مفتاح النّجاح
نرمخويي با مردم كليد پيروزي است
الرّفق مفتاح الصّواب
نرمخويي كليد رسيدن به راه درست است
الرّفق عنوان سداد
نرمخويي آغاز راه درست است
الرّفق اخو المؤمن
مهرباني برادر مؤمن است
افضل شيء الرّفق
برترين چيزها نرمخويي و ملاطفت است
اكبر البرّ الرّفق
بزرگترين نيكيها نرمخويي است
نعم الرّفيق الرّفق
همراه خوبي است نرمخويي
الشّريعة رياضة النّفس
دين، رياضت و رام كردن نفس است
المريب ابدا عليل
آدم شكّاك و بد گمان پيوسته بيمار است
اذلّ النّاس المرتاب
خوارترين مردم انسان شكّاك (يا نگران) است
حصّنوا اموالكم بالزّكوة
مالهاي خود را با زكات بيمه كنيد
المرء ابن ساعته
مردم فرزند زمان خود هستند
الزّهد ثمرة الدّين
زهد، ميوه دين است
الزّهد اصل الدّين
زهد، ريشه دين است
الزّهد اساس اليقين
زهد، اساس يقين است
الزّهد مفتاح صلاح
زهد، كليد شايستگي است
الزّهد قصر الامل
زهد، كوتاه كردن آرزوها است
افضل العبادة الزّهادة
برترين عبادت، زهد ورزيدن است
اوّل الزّهد التزهّد
آغاز زهد اين است كه خود را به ترك دنيا و زهد واداري
لن يفتقر من زهد
فقير نشود كسي كه زهد ورزد
الذّلّ في مسئلة النّاس
خواري انسان، در سؤال كردن از مردم است
المسألة مفتاح الفقر
سؤال كردن (از مردم) كليد فقر و نيازمندي است
لكلّ شيء سبب
هر چيزي را سبب و وسيلهاي است
السّخاء زين الانسان
سخاوت، زيور انسان است
السّخاء يزرع المحبّة
سخاوت، محبّت انسان را در دلها ميكارد
السّخاء اشرف عادة
سخاوت، شريفترين عادت است
السّخاء خلق الانبياء
سخاوت، خوي پيامبران است
السّخاء يثمر الصّفاء
سخاوت، صفا و صميميت به بار آورد
السّخاء ستر العيوب
سخاوت، پوشش عيبهاست
امام علی علیه السلام می فرمایند:
بالمكاره تنال الجنّة
با تحمل سختيها و ناخوشيها بهشت به دست آيد
غررالحکم
من عقل سمح
كسي كه عاقل باشد ببخشد
من لم يسمح لم يسد
كسي كه بخشش نكند به آقايي نرسد
احسن القول السّداد
بهترين گفتار آن است كه راست و درست باشد
المرء احفظ لسرّه
انسان خودش رازش را بهتر از ديگران نگه دارد
احادیث سه کلمه ای
آفة العمل البطالة
آفت كار، تن آسايي است
البلاء رديف الرّخاء
بلا پشت سر «رخاء» (يعني ناز و نعمت و فراخي زندگي) است
نعم الطّهور التّراب
خاك، پاك كننده خوبي است
ثمرة الرّغبة التّعب
ميوه خواستن، رنج است
من تجبّر كسر
كسي كه گردنكشي كند شكسته شود
قد سعد من جدّ
به راستي نيكبخت شد كسي كه تلاش كرد
جالس العلماء تسعد
با دانشمندان هم نشين شو تا نيكبخت شوي
جليس الشّرّ نقمة
هم نشيني با شخص بد، عذاب است
الجنّة دار الامان
بهشت، خانه امن است
الجنّة دار الاتقياء
بهشت، خانه پرهيزكاران است
من جاد اصطنع
كسي كه داراي جود باشد احسان كند
من نال استطال
كسي كه داراي بخشش باشد انعام و تفضّل كند
من جاد ساد
كسي كه جود كند به آقايي رسد
اعظم المصائب الجهل
بزرگترين مصيبتها ناداني است
اسوء السّقم الجهل
بدترين بيماريها ناداني است
اشقي النّاس الجاهل
بدبختترين مردم شخص نادان است
من جهل اهمل
كسي كه ناداني كند واگذاشته شود (و مردم او را واگذارند)
من احبّك نهاك
كسي كه تو را دوست دارد (از كارهاي نا پسند) بازت دارد
ليس لحسود خلّة
حسود هیچ دوستی ندارد
الانسان عبد الاحسان
انسان بنده احسان است
الاحسان رأس الفضل
احسان سر چشمه فضل و برتري است
من أيقن أحسن
كسي كه يقين (به پاداش الهي و روز جزا) داشته باشد احسان كند
الحقد الأم العيوب
كينه، پستترين عيبهاست
الحلم زين الخلق
بردباري، زيور خلق و خوي انساني است
الحلم ثمرة العلم
بردباري، ميوه دانش است
رأس العلم الحلم
اساس دانش بردباري است.
من تحلّم حلم
كسي كه خود را به بردباري وادار كند، و يا جوياي آن باشد، بردبار شود.
من حلم اكرم
كسي كه بردباري كند گرامي شود.
الاحتمال زين السّياسة
تحمّل كردن ديگران (و يا بارشان را به دوش كشيدن)، زيور سياست است
الخرق شرّ خلق
خشونت بدترين خويهاست
زين العبادة الخشوع
زيور عبادت، خشوع است
سبب الفجور الخلوة
سبب گناه تنهايي است
من خاف أمن
كسي كه بترسد ايمني يابد
من خاف أدلج
كسي كه بترسد شب خيز باشد
بادر الخير ترشد
به كار نيك مبادرت كن تا راه راست را بيابي
نعم السّلاح الدّعاء
دعا، سلاح خوبي است
نعم القرين الدّين
دين، همدم خوبي است
الذّكر مجالسة المحبوب
ذكر، هم نشيني با محبوب است
الذّكر نور و رشد
ياد خدا آگاهي است
الذّكر يشرح الصّدر
ياد خدا، دل را (براي درك فيوضات الهي) ميگشايد
ذاكر اللَّه مؤانسه
ياد كننده خدا انس گيرنده با او است
آفة الحلم الذّلّ
آفت حلم و بردباري خواري است
آفة الطّاعة العصيان
آفت اطاعت حق تعالي نافرماني است
بالمعصية تكون الشّقاء
بدبختي، به خاطر نافرماني و گناه است
بئس العمل المعصية
بد كاري است نافرماني و گناه
الاصرار يوجب النّار
اصرار بر گناه موجب آتش دوزخ گردد
الاصرار سجيّة الهلكي
اصرار، خوي نابود شدگان است
ايسر الرّياء الشّرك
پايينترين مرتبه ريا شرك است
آفة العبادة الرّياء
آفت عبادت ريا است
ربّ رابح خاسر
چه بسا سود برندهاي كه زيانكار است
من آمن أمن
كسي كه ايمان آورد در امان است(از عذاب الهي)
من قنع غني
كسي كه قناعت كند بينياز شود
من قنع شبع
كسي كه قناعت كند سير شود
من تقنّع قنع
كسي كه خود را به قناعت وادارد قانع شود
من عقل قنع
كسي كه عاقل باشد، قناعت كند
نعم الحظّ القناعة
بهره خوبي است قناعت
نعم الخليقة القناعة
خوي خوبي است قناعت
من اكثر ملّ
كسي كه پر سخن گويد، آزرده كند
من اكثر هجر
كسي كه پر گويد پرت و پلا و هذيان گويد
59 حدیث
احادیث سه کلمه ای
كلّ متكبّر حقير
هر تكبر كنندهاي كوچك و خوار است
شرّ الخلائق الكبر
بدترين خصلتها تكبر است
ثمرة الكبر المسبّة
ميوه تكبر، دشنام مردم است
تكبّر المرء يضعه
تكبر انساني او را پست و خوار گرداند
بالتّكبّر يكون المقت
به وسيله تكبر، خشم (خدا و خلق) پديد آيد
اذا تفقّه الوضيع ترفّع
هرگاه شخص افتاده و پست مرتبه فقيه شود (و علم فقه بياموزد) بلند مرتبه گردد
آفة الشّرف الكبر
آفت شرافت و بزرگي تكبر است
اقبح الخلق التّكبّر
زشتترين خلق و خويها تكبر است
التّكبّر اسّ التّلف
تكبر كردن اساس و پايه تلف شدن است
التّكبّر بالدّنيا قلّ
تكبر كردن به خاطر دنيا از كمي (شخصيت و بصيرت آدمي) است
التّعزّز بالتّكبّر ذلّ
عزّت گرفتن به وسيله تكبر، خواري و پستي است
التّكبّر عين الحماقة
تكبر كردن (بر مردم) عين حماقت و كم عقلي است (چون نزد خدا و خلق مذموم و منفور است)
الكبر شرّ العيوب
تكبر بدترين عيبها است
التّكبّر يظهر الرّذيلة
تكبر فرومايگي (تكبر كننده) را آشكار ميسازد
التّكبّر يضع الرّفيع
تكبر، انسان بلند مرتبه را پست ميگرداند
لا سبيل اشرف من الاستقامة
راهي شريفتر از استقامت نيست
من الايمان حفظ اللّسان
از لوازم و نشانههاي ايمان نگه داشتن زبان است
قوّم لسانك تسلم
راست كن زبان خود را تا سالم بماني
قرن الاكثار بالملل
پرگويي با خستگي مقرون و همراه است
ربّ كلام كالحسام
بسا سخني كه همچون شمشير برنده است
آفة الكلام الاطالة
آفت سخن، طول دادن است
الالفاظ قوالب المعاني
لفظها قالبهاي معناها است (كه بايد لفظ به اندازه معنا باشد نه بيشتر)
اللّسان ميزان الانسان
زبان ميزان و ترازوي (سنجش فكر و عقل) انسان است
الحصر يضعف الحجّة
گير كردن، زبان حجّت و دليل گوينده را سست كند
الهذر مقرّب من الغير
سخن بيمعني و پوچ انسان را به دگرگونيها و حوادث زيانبار نزديك كند
الحصر خير من الهذر
لكنت و گير كردن زبان بهتر از سخن بيهوده و پوچ است
الخرس خير من العيّ
گنگي بهتر از درماندگي در گفتار است
اللّسان ترجمان العقل
زبان ترجمان عقل و خرد است
اللّسان جموح بصاحبه
زبان نسبت به صاحب خود سركشي كند
اللّسان ترجمان الجنان
زبان، ترجمان دل و نهان است
الخرس خير من الكذب
گنگ بودن بهتر از دروغ گفتن است
من قنع لم يغتمّ
كسي كه قناعت كند غمگين نگردد
كفي بالقناعة ملكا
براي پادشاهي همان قناعت كافي است
قرن القنوع بالغناء
قناعت مقرون و بسته به عزّت است
قد عزّ من قنع
به حقيقت عزيز گشته كسي كه قناعت كند
غاية الاقتصاد القناعة
نهايت مرتبه ميانهروي در زندگي قناعت است
ضادّوا الحرص بالقنوع
به وسيله قناعت با حرص مخالفت كنيد
حسن القناعة من العفاف
قناعت كردن نيكو از پاكدامني است
ثمرة القناعة العزّ
ميوه قناعت عزّت و سربلندي است
ثمرة العفّة القناعة
ميوه عفّت و پاكدامني قناعت است
جمال العيش القناعة
زيبايي زندگي قناعت است
ثمرة القناعة الغناء
ميوه قناعت توانگري است
انّ في القنوع لغناء
به راستي كه در قناعت توانگري است
اطيب العيش القناعة
راحتترين و پاكيزهترين زندگي، قناعت است
اغني النّاس القانع
بينيازترين مردم انسان قانع است
القناعة افضل العفّتين
قناعت برترين بخش از دو بخش عفّت و پاكدامني است
القناعة افضل الغنائين
قناعت برترين بخش از دو بخش توانگري است (و آن بخش ديگر توانگري با مال و ثروت است)
القناعة رأس الغني
قناعت اساس توانگري و بينيازي است
القناعة سيف لا ينبو
قناعت شمشيري است كه كند نشود
القناعة اهنأ عيش
قناعت گواراترين زندگي است
الايثار شيمة الابرار
ايثار خوي نيكان است
الايثار أشرف الكرم
ايثار شريفترين بزرگواري است
لا ورع كتجنّب الآثام
هيچ پارسايي همچون پرهيز از گناهان نيست
انّ من الشّقاء افساد المعاد
به راستي كه تباه كردن معاد نشانه بدبختي است
لا تجتمع الاخرة و الدّنيا
دنيا و آخرت در كنار هم جمع نشوند
لا يجتمع الفناء و البقاء
فناء و بقاء (دنياي نابود شدني و آخرت ماندني) با هم جمع نشوند
الأخوان افضل العدد
برادران بهترين وسيله براي روزهاي سخت زندگي هستند
الملل يفسد الاخوّة
آزردگي، برادري را تباه كند
خير اخوانك من واساك
بهترين برادرانت كسي است كه با تو مواسات داشته باشد
الادب افضل حسب
ادب برترين حسب انسان است
الآداب حلل مجدّدة
ادبها جامههايي نو است
الادب أحسن سجيّة
ادب بهترين خصلت است
الادب صورة العقل
ادب (هر كس) صورتي از عقل او است
الادب كمال الرّجل
ادب كمال مرد است
افضل العقل الادب
برترين عقلها، ادب است
صلاح العقل الادب
صلاح عقل، ادب است
لا أدب لسيّء النطق
شخص بد زبان ادب ندارد
الاذي يجلب القلي
آزار كردن خشم به بار آرد
من وثق باللَّه غني
كسي كه به خدا اعتماد كند بي نياز گردد
الامامة نظام الامّة
امامت، نظام امّت است
المؤمنون اعظم أحلاما
مؤمنان در عقل از ديگران بزرگترند
المؤمن كيّس عاقل
مؤمن زيرك و خردمند است
من آمن أمن
كسي كه ايمان آورد در امان است
رأس الاسلام الامانة
اساس اسلام امانتداري است
بالتّأنّي تسهل الاسباب
با تأنّي اسباب كار فراهم و آسان گردد
بالتّأنّي تسهل المطالب
با تأنّي مطلبها آسان گردد
البخل يوجب البغضاء
بخل، دشمني به بار آرد
البخيل ابدا ذليل
بخيل، هميشه ذليل است
آفة الغني البخل
آفت ثروت ، بخل است
آفة الاقتصاد البخل
آفت ميانه روي، بخل است
الاجل جنّة
مدت مقرّر عمر، سپري است كه انسان را نگه ميدارد
الآمال لا تنتهي
آرزوها به پايان نرسد
الدّنيا بالامل
دنيا آرزو است یعنی دست نایافتنی است
الامل خوّان
آرزو، بسيار خائن است
الامانيّ تخدع
آرزوها انسان را فريب دهند
الامانيّ أشتات
آرزوها پراكنده است
الامن اغترار
ايمني موجب فريب خوردن است
آمن تأمن
ايمان بياور تا امان يابي
الاناة حسن
وقار نيكو است
الاناة اصابة
حوصله در كار موجب رسيدن به درستي در آن كار است
التّأنّي حزم
تأنّي در كار دور انديشي است
البخل فقر
بخل، فقر است
الشّحّ مسبّة
بخل، دشنام انگيز است
البريء جريّ
بيگناه دلير و گستاخ است
البشاشة احسان
گشاده رويي (نوعي) احسان است
للباطل جولة
باطل را جولاني است
ما أقبح الباطل
چه زشت است باطل
الايمان امان
ايمان امنيت است
التّاجر مخاطر
بازرگان در مخاطره است
التّوبة ممحاة
توبه پاك كننده (گناه) است
الامور بالتّجربة
كارها به تجربه است
الامور أشباه
( وقايع روزگار) شبيه يكديگرند
التّجارب لا تنقضي
تجربهها پايان نپذيرد
الجزع هلاك
بيتابي هلاكت است
الجود رياسة
بخشش سبب رياست است
اسمح تسد
بخشايش كن و آقا شو
الجهل موت
ناداني، مرگ است
الجهل وبال
ناداني، وبال و گرفتاري است
الجاهل حيران
نادان، سرگردان است
الجاهل لا يرتدع
نادان، از راهي كه ميرود باز نايستد
الجاهل لا يرعوي
نادان، از راه رفته باز نگردد
لا فقر كالجهل
فقری چون ناداني نيست
لا غني لجاهل
نادان، توانگري ندارد
المودّة رحم
دوستي (نوعي رابطه) خويشاوندي است
التّودّة يمن
دوستي ميمنت آرد
المودّة نسب
دوستي كردن (نوعي خويشي است
الحريص تعب
آزمند، در رنج است
الشّره مذلّة
حرص خوار كننده است
الحريص لا يكتفي
حريص به هیچ چیز بسنده نكند
الشّره لا يرضي
آزمند به هیچ چیز خوشنود نشود
لا حياء لحريص
آدم حريص حياء ندارد
الحرام سحت
چيز حرام، پليدي است
الحزم بضاعة
دور انديشي سرمايه است
التّأيّد حزم
نيرو گرفتن در کارها دور انديشي است
الحزم صناعة
دور انديشي هنر و صنعتي (نيكو) است
لا جمال كالحسب
هيچ زيبايي همچون حسب (نيكو) نيست
الحسد يضني
حسد آدمي را رنجور ميكند
الحسود لا يبرأ
آدم حسود درمان نشود
الحسود لا يسود
حسود به آقايي نرسد
لا داء كالحسد
دردي همچون حسد نيست
لا راحة لحسود
حسود آسايش ندارد
الاحسان محبّة
احسان سبب دوستي و محبت است
الاحسان غنم
احسان غنيمت است
أحسن تسترقّ
نيكي كن، و ديگران را برده گير
أحسن تشكر
نيكي كن تا سپاست گویند
الحقد يذري
كينه، نابود ميكند
لا مودّة لحقود
شخص كينه توز دوستي ندارد
للحقّ دولة
حق، را دولتي است
لا حقّ لمحجوج
كسي كه به حقّ محكوم شده حقي ندارد
الاحتكار رذيلة
احتکار پستی است
الحكمة ترشد
حکمت رشد دهد
الحلم عشيرة
بردباري ، عشيرة است
احلم تكرم
بردباري كن تا گراميت دارند
احلم توقّر
بردباري كن تا حرمت و وقارت بدارند.
احياكم احلمكم
باحیاتر بردبارتر است
الحمق غربة
حماقت، غريبي است
الحمق شقاء
حماقت، بدبختي است
الحياء جميل
حيا زيباست
الحياء محرّمة
حيا، باز دارنده است
اعفّكم أحياكم
عفيفترين شما با حياترين شماست
الاعمال بالخبرة
كارها به كار آزمودگي است
الخديعة شؤم
نيرنگ، شوم است
الحرمان خذلان
محروم ماندن زیان کاری است
الخضوع دنائة
فروتني دنائت است
الاخلاص غاية
اخلاص غاية است
الاخلاص فوز
اخلاص، رستگاري است
أخلص تنل
خالص گردان عمل خود را تا (به مراتب عاليه كمال انساني) برسي
اِن تخلص تفز
اگر خلوصي داشته باشي به رستگاري رسي
الخوف امان
ترس ايمني است
الخوف استظهار
ترس، پشت گرمي است
الهيبة خيبة
هيبت داشتن به نوميدي است
ارهب تحذر
از خدا بترس تا ديگران نيز از تو واهمه داشته باشند
اعلمكم أخوفكم
داناترین شما خائف ترین شماست
الخيانة غدر
خيانت فريب است
الدّنيا تسلم
دنيا (آدمي را) به خواري كشاند
الدّنيا تغوي
دنيا، گمراه ميكند
الدّنيا خسران
دنيا، خسران است
الدّنيا فانية
دنيا، فانی است
الدّين يعصم
دين انسان را نگه دارد
الدّين حبور
دينداري شادماني است
الاذاعة خيانة
افشا كردن خيانت است
الرّياسة عطب
رياست هلاكت است
الرّياء اشراك
ریا شرک است
ارض تسترح
راضی باش تا راحت شوی
ارفق توفّق
نرمخويي كن تا موفق شوي
الزّلل مندمة
لغزش پشيماني است
الزّهد ثروة
زهد، توانگري است
احزمكم ازهدكم
دور انديشترين شما زاهد تربن شماست
السّخاء خلق
سخاوت، خلق و خوي است
المكارم بالمكاره
کرامت ها در سختی هاست
اسمح تكرم
بخشش كن تا بزرگوار شوي
اسمحكم اربحكم
بخشنده تر سودمند تر است
السّفه خرق
سفاهت، نابخردي است
السّفه جريرة
ابلهي، سبب جنايت گردد
اسلم تسلم
اسلام آور تا سالم بماني
الشّرّ وقاحة
شرّ بيشرمي است
الشّرّ ندامة
شرّ پشيماني آورد
الشّرف مزيّة
شرافت ، برتري است
الاشراك كفر
شرك ورزيدن كفر است
الثّواب بالمشقّة
پاداش نيك به تحمل دشواري است
الشّكر زيادة
شكر، موجب فزوني است
الشّكر مفروض
شكر، واجب است
الشّكر مغنم
شكر نعمت، غنيمت است
اشكر تزد
شكر نعمت كن افزون شود
الشّكّ ارتياب
شك سبب اضطراب است
الشّكّ كفر
شك (در دين) كفر است
المشاورة استظهار
مشاوره پشت گرمي است
الشّهوة تغري
شهوت
الشّهوات آفات
شهوات آفتها هستند
الشّهوات قاتلات
شهوات كشنده است
الشّهوة حرب
خواسته و خواهش، رباينده است
الصّبر ملاك
صبر، پايه و ملاك است
الصّبر مدفعة
صبر دفع کننده است
اصبر تظفر
صبر كن تا پيروز شوي
اصبر تنل
صبر كن تا به هدف برسی
اصحب تختبر
مصاحبت كن و بیازمای
الصّدق ينجي
راستگويي، نجات بخش است
الصّدق مرفعة
راستگويي، وسيله سربلندي است
اصدق تنجح
راست بگو تا رستگار شوي
انجحكم اصدقكم
رستگارترين شما راستگوترين شما است
للصّدق نجعة
راستي را اثري است (مخصوص)
الصّدقة كنز
صدقه دادن گنج است
الصّدقة تقي
صدقه دادن نگاه دارنده است
الصّمت منجاة
خموشي، وسيله نجات است
اصمت تسلم
خموش باش تا سالم بماني
اطلب تجد
بجوي تا بيابي
الطّمع مضرّ
طمع زيان بار است
الطّمع محنة
طمع رنج است
الطّمع رقّ
طمع بردگي است
الطّمع فقر
طمع فقر است
الطّاعة حرز
فرمانبرداري ، نگهبان است
الطّاعة اجابة
فرمانبرداري اجابت است
المستسلم موقّي
مطیع خدا از عذاب حفظ شود
اليقين نور
يقين نور است
اليقين عبادة
يقين داشتن بندگي است
اليقظة كرب
بيداري سبب اندوه است
اليقظة استبصار
بيداري بينايي است
ايقن تفلح
يقين داشته باش تا رستگار شوي
اليأس مسلاة
نوميدي از مردم تسلّي بخش است
اليأس عتق
ياس از مردم آزادي است
اليأس حرّ
نوميدي از خلق خدا حريّت است
اطع تغنم
فرمانبرداري كن تا غنيمت يابي
اطع تربح
اطاعت خدا كن تا سود بري
اعقلكم اطوعكم
عاقلترين شما فرمانبردارترين شما است
الظّالم لئيم
ستمكار پست است
الظّلم عقاب
ستم عقوبت است
الظّالم ملوم
ستمگر نكوهيده است
اخسركم اظلمكم
زيانكارترين شما ستمكارترين شما است
للباغي صرعة
ستمكار را افتادني است
للظّالم انتقام
ظالم را انتقامي است الهي
الجور عسوف
ستم، انسان را از راه به در كند
الجور تبعات
ستم پيآمدهاي بد دارد
الجور ممحاة
ستم، نابود كننده است
الظّنّ ارتياب
گمان نوعي ترديد و اضطراب است
العبادة فوز
عبادت رستگاري است
اعتبر تزدجر
پند گير تا باز ايستي (از گناهان)
اعتبر تقتنع
پند گير تا قناعت پيشه كني
العجب هلاك
خودبيني نابودي است
العجب حمق
خودبيني حماقت است
العلم كنز
علم گنج است
العلم دليل
علم راهنما است
العلم حرز
دانش پناه انسان است
العلم لا ينتهي
دانش به پايان نرسد
اخبر تقل
آگاه شو تا بگويي
اسأل تعلم
سؤال كن تا دانا شوي
العلم عزّ
علم سربلندي است
ما أفحش حليم
بردبار فحش ندهد
المكر لؤم
فريب، موجب سرزنش است
المكور شيطان
آدم پر مكر شيطان است
الموت مريح
مرگ آسودگي آورد
الامر قريب
امر مرگ نزديك است
الموت فوت
مرگ ازدست دادن فرصت است
القنية احزان
ثروت سبب غمهاست
المال حساب
ثروت را حسابي است
القنية سلب
مال رباينده و سلب شدنی است
المال عارية
مال عاريت است
النّدم استغفار
پشيماني استغفار است
الانذار اعذار
بيم دادن ، سبب معذور بودن انذار دهنده و عدم عذر بیم شونده است
الانصاف راحة
انصاف سبب آسايش مردم است
المنصف كريم
شخص با انصاف كريم است
انعم تحمد
انعام كن تا ستايشت كنند
المنافق مريب
منافق سبب ترديد آدمي گردد
الانكار اصرار
انكار گناه، پافشاري كردن است
الورع اجتناب
پارسايي پرهيز كردن است
الورع جنّة
پارسايي سپر است
اكيسكم اورعكم
زيركترين شما پارساترين شما است
اتّضع ترتفع
فروتني كن تا بلند گردي
لا شرف كالتّواضع
شرافتي، همچون فروتني نيست
الاتّعاظ اعتبار
پند پذيرفتن، عبرت گرفتن است
التّوفيق عناية
توفيق، عنايت خدا است
التّوفيق رحمة
توفيق، رحمت است
التّوفيق اقبال
توفيق، سعادت است
الوفاء نبل
وفا، نجابت است
الوفاء كرم
وفاداري بزرگواري است
التّقوي تعزّ
تقوا عزّت دهد
التّقوي اجتناب
پرهيزكاري دوري كردن از گناهان است
اتّق تفز
تقوا داشته باش تا پيروزي يابي
ابرّكم اتقاكم
نيكوكارترين شما پرهيزكارترين شما است
التّقيّة ديانة
تقيّه دينداري است
التّوكّل كفاية
توكل بر خدا براي انسان بسنده است (
التّوكّل بضاعة
توكل بر خدا سرمايه است
التّواني اضاعة
كاهلي ضايع كردن عمر است
التّواني فوت
سستي كردن سبب فوت فرصتها است
الهذر عار
ياوهگويي ننگ و عار است
المرء بهمّته
آدمي به همّت خود بسته است
الهوي يردي
هوس انسان را هلاك ميكند
الهوي صبوة
هوا و هوس. كاري كودكانه است
لا بيان مع عيّ
با ناتواني در گفتار، بيان و فصاحتي بجاي نخواهد ماند
الاستقامة سلامة
استقامت و پايداري (در راه راست) سلامت است
قد يستقيم المعوجّ
گاه است كه چيز كج راست و درست شود
ما تكبّر الّا وضيع
تكبر نكند مگر آدم پست و فرومايه
لا ثناء مع كبر
با وجود تكبر، مدح و ثنايي برجا نخواهد ماند
الكذب يردي
دروغ هلاك كند
لا حياء لكذّاب
دروغگو شرم ندارد
الكذب رذيلة
دروغ پستي است
الكرم فضل
كرم و بزرگواري فضيلتي است
ما اوحش كريم
آدم كريم هيچگاه وحشت زده نشود
الفشل منقصة
كاهلي و سستي موجب نقص است
المكافاة عتق
پاداش دادن خوبي موجب آزادي است
الكفر خذلان
كفر سبب خواري است
الكفر مغرم
ناسپاسي سبب نقصان نعمت است
لا نعمة مع كفر
با بودن ناسپاسي نعمتي نخواهد ماند
الحيّ لا يكتفي
آدم زنده به چيزي اكتفا نكند
اللّؤم مع الامتنان
پستي با منّتگذاري است
اللّئيم لا مروّة له
آدم پست جوانمردي ندارد
اللّئيم لا يستحيي
فرومايه شرم نميكند
اللّجاج شؤم
ستيزهجويي شوم است
اللّجوج لا رأي له
آدم لجوج انديشه صحيحي ندارد
لا رأي للجوج
آدم لجوج، رأي و انديشه ندارد
اللّذّة تلهي
لذت و خوشي بازي و فريب ميدهد
اللّذّات مفسدات
لذّتها تباهي به بار آورد
اللّذّات آفات
در لذّتها آسیب هاست
لا لذّة بتنغيص
لذتي كه آميخته به مكدّر شدن است، لذت نيست
قد ينجع الملام
گاه سرزنش، سودمند است
قد يلين الصّليب
گاه است كه آدم سختخو نرم شود
اذا مدحت فاختصر
هرگاه مدح كني (از كسي) كوتاه و مختصر كن
لا امانة لمكور
آدم پر مكر امانتدار نيست
لا اخوّة لملول
آدم آزرده خاطر برادري ندارد
لا خلّة لملول
شخص آزرده دوستي ندارد
لا معروف مع منّ
با وجود منّت، احساني نيست
لا صنيعة للممتنّ
براي منّت گذار، احساني نيست
لا اخلاص كالنّصح
اخلاصي همانند نصيحت نيست
لا عداوة مع نصح
با خيرخواهي و نصيحت، دشمني نيست
اذا رزقت فأنفق
هرگاه به تو روزي دادند از آن انفاق كن
لا سؤدد مع انتقام
در انتقام آقایی نیست
الانكار اصرار
انكار گناه، پافشاري كردن است
اذا استنبت فاعزم
کار نیابتی را به بهترین وجه انجام بده
التّوحيد أن لا تتوّهم
توحيد آن است كه توهّم و پنداري (بر خلاف آن) نداشته باشي
لا ورع كالكفّ
پارسايي جون خويشتنداري نيست
لا نزاهة كالتّورّع
هيچ پاكيزگي چون پارسايي نيست
لا شرف كالتّواضع
شرافتي، چون فروتني نيست
انّ المؤمنين خائفون
به راستي مؤمنین ترسانند
اذا وعدت فانجز
هرگاه وعده دادي وفا كن
لا معونة كالتّوفيق
كمكی چون توفيق نيست
ان توقّرت اكرمت
اگر وقار داشته باشي، بزرگوار گردي
لا كرم كالتّقوي
بزرگواري چون تقوا نيست
لا زاد كالتّقوي
توشهاي چون تقوا نيست
ما أفحش حليم
شخص بردبار و حليم فحش ندهد
لا اوقح من بذيّ
کسی بی شرم تر از بد زبان نيست
لكلّ همّ فرج
هر اندوهي را گشايشي است
لكلّ ضيق مخرج
هر فشار و سختي را برون شدني است
الفرص خلس
فرصتها ربودني است
الفرصة غنم
فرصتها غنيمت است
لكلّ جمع فرقة
هر جمعي را پراكندگي خواهد بود
كلّ جمع الي شتات
هر انجمني به پراكندگي گرايد
افضل تقدّم
احسان كن تا مقدم شوي و پيش افتي
ان تفضّلت خدمت
اگر بخشش كني خدمتت كنند
الفطنة هداية
زيركي سبب هدايت است
الفقر ينسي
فقر و نداري فراموشي آورد
العسر لؤم
پريشاني و سختي سرزنش و ملامت آورد
الفكر يهدي
فكر و انديشه راهنمايي كند
الفكر عبادة
فكر كردن عبادت است
الفكر رشد
انديشه موجب رشد است
افكر تفق
فكر كن تا هوشمند شوي
افكر تستبصر
فكر و انديشه كن تا بينا گردي
اذا ارتأيت فافعل
هنگامي كه فكر و انديشه كردي آن گاه كار را انجام ده
لا عبادة كالتّفكير
عبادتي چون انديشه كردن نيست
لا رشد كالفكر
رشدي همچون فكر کردن نيست
الفوت غصص
از دست دادن فرصت غصهها به دنبال دارد
الفائت لا يعود
چيزي كه از دست رفته باز نگردد
لكلّ شيء فوت
هر چيزي را فرصتی است
لا حسرة كالفوت
حسرتي چون از دست رفتن فرصت نيست
العلم بالفهم
دانش به فهمیدن است
لكلّ اقبال ادبار
هر اقبالي را ادباري است
الرّجل بجنانه
شخصيت مرد قلب او است
القناعة تغني
قناعت بينياز گرداند
القناعة عزّ
قناعت عزّت است
القناعة عفاف
قناعت عفاف است
القناعة نعمة
قناعت نعمتي است
اقنع تعزّ
قناعت كن تا عزيز شوي
اغناكم اقنعكم
بينيازترين شما قانعترين شما است
ان تقنع تعزّ
اگر قناعت كني عزيز گردي
اذا حرمت فاقنع
هرگاه محروم شدي قناعت كن
في القناعة الغناء
بينيازي در قناعت است
كلّ قانع غنيّ
هر قناعت كنندهاي بينياز است
كلّ قانع عفيف
هر قانعي پاكدامن است
لا كنز كالقناعة
گنجي همچون قناعت نيست
لا غني كالقنوع
توانگري همچون قناعت نيست
لا اعزّ من قانع
عزيزتر از قانع كسي نيست
لا غني الّا بالقناعة
بينيازي نيست مگر به قناعت
الاكثار اضجار
پرگويي ملالآور است
العيّ حصر
درماندگي در سخن، موجب اندوه است
قد يضرّ الكلام
گاه است كه سخن زيان رساند
لكلّ قول جواب
هر سخني را پاسخي است
لكلّ مقام مقال
هر جايگاهي را گفتاري است
للكلام آفات
سخن را آفتهايي است
للمتكلّم اوقات
سخنگو را اوقات و حالاتي است
لا عزّ كالطّاعة
عزتي همچون فرمانبرداري خدا نيست
قد ينصر المظلوم
محققا ستمديده ياري شود
لا سواة كالظّلم
هيچ بدي همچون ستم كردن نيست
قد ينصر المظلوم
محققا ستمديده ياري شود
لا ظفر مع بغي
با ظلم و ستم پيروزي نيست
اذا ملكت فاعتق
هرگاه مالك (بردهاي) شدي او را آزاد كن
لا عقل كالتّجاهل
هيچ عقلي مانند خود را به ناداني زدن نيست
لا ذخر كالعلم
هيچ اندوختهاي همانند دانش نيست
لا شرف كالعلم
شرافتي همچون علم نيست
لا سمير كالعلم
هيچ مصاحب (يا افسانهگويي در شب) همانند علم و دانش نيست
الغني يطغي
توانگري طغيان آورد
الغيّ اشر
گمراهي سركشي آرد
لا ورع مع غيّ
با وجود گمراهي، پارسايي نخواهد بود
الفجور يذلّ
گناهكاري خواري آورد
الايثار فضيلة
ايثار فضيلت است
لا زينة كالادب
زيوري همچون ادب نيست
لا ميراث كالادب
ميراثي چون ادب نيست
لا حلل كالآداب
هيچ زيوري مانند ادب نيست
الامن اغترار
ايمني موجب فريب خوردن است
النّجاة مع الايمان
نجات همراه ايمان است
الايمان امان
ايمان امان و امنيت است
آمن تأمن
ايمان بياور تا امان يابي
الامانة صيانة
امانت، نگهداري است
افضل الايمان الامانة
برترين ايمانها امانتداري است
من لا أمانة له لا ايمان له
كسي كه امانت ندارد، ايمان ندارد
الاناة حسن
وقار نيكو است
لا اصابة لمن لا أناة له
به درستي نرسد كار كسي كه حوصله ندارد
الاناة اصابة
حوصله موجب رسيدن به درستي در كار است
في الأناة السّلامة
سلامت در پر حوصله بودن است
في التّأنّي استظهار
پشت گرمي كار در حوصله كردن در آن است
التّأنّي حزم
تأنّي در كار دور انديشي است
-رسول اللّه صلي الله
عليه و آله
اِغتَرِبوا ، لا تُضووا
با غريبه ازدواج كنيد نه با خويشاوندان تا فرزندانتان نحيف (لاغر /نشوند
المجازات النبويّة : ص 92 ح 59 .
2-رسول اللّه صلي الله عليه و آله :
لا تَصحَبُوا الفُجّارَ .
با فاجران ، همنشينى مكنيد .
إرشاد القلوب : ص 20 .
3-عنه صلي الله عليه و آله :
الخَمرُ اُمُّ الخَبائِثِ .
مى گُسارى ، ريشه پليدى هاست .
كنز العمّال : ج 5 ص 349 ح 13183 .
رسول اللّه صلي الله عليه و آله :
اِستاكوا وتَنَظَّفوا.
مسواك بزنيد و خود را پاكيزه كنيد .
المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 197
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
النَّدَمُ تَوبَةٌ .;
پشيمانى، توبه است.;
كنز العمّال : 10301.
عنه صلى الله عليه و آله
الغِنى عُقوبَةٌ .;
توانگرى، [نوعى ]كيفر است.;
بحار الأنوار : 72/68/29.
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
إنّ الغَيرَةَ مِن الإيمانِ .;
راستى كه غيرت از ايمان است.;
كتاب من لا يحضره الفقيه : 3/444/4541.
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
الحَربُ خُدْعَةٌ .;
جنگ، نيرنگ است .;
كنز العمّال : 10891 .
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
قليلاً حِقْدُهُ .
مؤمن كينه اش اندك است .;
بحار الأنوار : 67/ 311/ 45 .
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
لا يَحْتَكِرُ إلاّ الخَوّانونَ .
جز خيانتكاران، احتكار نمى كنند .;
كنز العمّال : 9738 .
عنه صلى الله عليه و آله
لا يَحْتَكِرُ إلاّ خاطئٌ
كسى جز گنهكار، دست به احتكار نمى زند .;
كنز العمّال : 9723 .
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
المُحْتَكِرُ مَلْعونٌ .;
محتكر، ملعون است .;
بحار الأنوار : 62/292 ،
عنه صلى الله عليه و آله
اِرحَمِ المَساكينَ .;
با مسكينان مهربانى كن .;
كنز العمّال : 5983 .
پيامبر صلي الله عليه و آله :
طَهِّروا أفواهَكُم ؛
دهان خويش را پاكيزه كنيد .
مكارم الأخلاق ، ص 51 .
پيامبر صلي الله عليه و آله :
إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَةً ؛
برخى از شعرها حكمت است .
كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 379 .
پيامبر صلي الله عليه و آله :
سافِرُوا تَصِحُّوا ؛
سفر كنيد تا سالم باشيد .
. بحار الأنوار ، ج 76 ، ص 221 .
پيامبر صلي الله عليه و آله :
البَرَكَةُ مَعَ أكابِرِكُم ؛
بركت با سال مندان شما قرين است .
. بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 137 .
پيامبر صلي الله عليه و آله
صوموا تَصِحّوا؛
روزه بگيريد تا تن درست بمانيد.
دعائم الاسلام، ج 1، ص 342
تَوَسَّدُوا اَلْقُرْآنَ
كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ
لاَ يَفْتِكُ مُؤْمِنٌ
لاَ رَهْبَانِيَّةَ فِي اَلْإِسْلاَمِ
كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ
إِذَا غَضِبْتَ فَاسْكُتْ
اِسْمَحْ يُسْمَحْ لَكَ.
سَافِرُوا تَغْنَمُوا.
جاهدوا تغنموا
اَلسَّمَاحُ رَبَاحٌ.
أَقْضَاكُمْ عَلِيٌّ
اَلْكَرَمُ اَلتَّقْوَى
اُخْبُرْ تَقْلِهْ.
مَنْ صَمَتَ نَجَا.
اَلضَّامِنُ غَرِيمٌ.
اِبْدَأْ بِنَفْسِكَ
وَ اَلْعَقْلُ دَلِيلُهُ
اَلْعُسْرُ شُؤْمٌ.
اَلصَّوْمُ جُنَّةٌ.
اَلشَّرُّ لَجَاجَةٌ.
اِبْدَأْ بِنَفْسِكَ.
تَهَادَوْا تَحَابُّوا
الارتياب من الكفر
من لا يرحم لا يرحم
عنه صلي الله عليه و آله :
الأَعمالُ بِالنِّيّاتِ
عمل ، در گرو نيّت است
دعائم الإسلام ، ج 1 ، ص 4
عنه صلي الله عليه و آله و سلم :
اَلدّينُ النَّصيحَةُ ؛
دين ، اخلاص ورزى و خيرخواهى است .
دعائم الإسلام ، ج 1 ، ص 134 .
عنه صلي الله عليه و آله و سلم :
اَلمَجالِسُ بِالأمانَةِ ؛
.مجالس امانت است
الكافى ، ج 2 ، ص 660 .
عنه صلي الله عليه و آله و سلم :
يَسِّروا و لاتُعَسِّروا
كارها را [براى مردم] آسان كنيد و دشوار نكنيد
مسند أحمد ، ج 4 ، ص 417 .
عنه صلى الله عليه و آله
الصَّلاةُ نُورٌ .
نماز، نور و روشنايى است.
الترغيب والترهيب : 1 / 156 / 22
عنه صلى الله عليه و آله
الظُّلمُ نَدامَةٌ .
ستم كردن ، پشيمانى دارد .
بحار الأنوار: 75/322/52.
عنه صلى الله عليه و آله :
لا طِيَرَةَ ولا شُؤمَ .
نه فال بد درست است و نه شومى .
تفسير نور الثقلين : 4/382/35 .
عنه صلى الله عليه و آله
الصَّبرُ رِضا .
شكيبايى ، خرسندى است
كنز العمّال : 6499 ، 6518 .
عنه صلى الله عليه و آله
اِشفَعُوا تُؤجَرُوا .
ميانجيگرى كنيد تا پاداش بينيد
كنز العمّال : 6489
عنه صلى الله عليه و آله
; إنَّ العِدَةَ عَطيَّةٌ .;
وعده، يك عطيّه و دهِش است.;
كنز العمّال : 6868.
عنه صلى الله عليه و آله
; العِدَةُ دَينٌ .;
وعده، دَين است.;
كنز العمّال : 6866.
عنه صلى الله عليه و آله
المؤمنُ مُكَفَّرٌ .
مؤمن [با همه خوبيهايش به مردم ، ]مورد ناسپاسى قرار مى گيرد.;
كنز العمّال : 684 .
عنه صلى الله عليه و آله
القَناعَةُ بَرَكَةٌ .;
قناعت، بركت است.;
الجعفريّات : 160 .
عنه صلى الله عليه و آله
لا ضَرَرَ و لا ضِرارَ
ضرر و زيان رساندن به خود و ديگرى ، ممنوع است .;
كنز العمّال : 9498 .
عنه صلى الله عليه و آله
الزَّعيمُ غارِمٌ
پيشوا [ى يك قوم ]غرامت پرداز است .;
عوالي اللآلي : 2/257/3 .
عنه صلى الله عليه و آله
لا تَكَلَّفُوا لِلضَّيفِ .
براى ميهمان ، خود را به مشقّت نيندازيد .;
كنز العمّال : 25875 .
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
الطِّيَرَةُ شِركٌ .;
فال بد زدن ، شرك است .;
كنز العمّال : 28556 .
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله
الظُّلمُ نَدامَةٌ .;
ستم كردن ، پشيمانى دارد .;
بحار الأنوار: 75/322/52.
عنه صلى الله عليه و آله
لا عِبادَةَ إلاّ بِيَقينٍ .;
هيچ عبادتى جز با يقين ارزش ندارد.;
كنز الفوائد : 1/55.
عنه صلى الله عليه و آله
العُزلَةُ عِبادَةٌ .
گوشه گيرى، عبادت است.;
أعلام الدين : 341.
عنه صلى الله عليه و آله
العُزلَةُ سَلامَةٌ ;
گوشه گيرى، سالم ماندن است ;
كنز العمّال : 6997.
عنه صلى الله عليه و آله
; لا مِيراثَ لِلقاتِلِ ;
ميراثى براى قاتل نيست.;
الكافي : 7/141/5.
عنه صلى الله عليه و آله
القاتِلُ لا يَرِثُ
قاتل، ارث نمى برد.;
كنز العمّال : 30422.
عنه صلي الله عليه و آله
أَلنـّاجِشُ خـائِنٌ. ;
كسى كه قيمت جنسى را بالا مى برد بدون آنكه قصد خريد داشته باشد، خـائن اسـت.;
بحارالانوار جلد 103/81
عنه صلى الله عليه و آله
المَوتُ غَنيمَةٌ .;
مرگ، يك غنيمت است.;
كنز العمّال : 44144 .
عنه صلى الله عليه و آله
الرَّفيقَ ثُمّ الطَّرِيقَ .;
نخست همسفر، آن گاه سفر .;
بحار الأنوار : 76/267/8 .
عنه صلى الله عليه و آله
اِشفَعُوا تُؤجَرُوا .;
ميانجيگرى كنيد تا پاداش بينيد
كنز العمّال : 6489 .
عنه صلى الله عليه و آله
الفَقرُ فَخري .;
فقر، افتخار من است.;
جامع الأخبار: 302 / 828
عنه صلى الله عليه و آله
هَلَكَ المُتَقذَّرونَ .;
مردمان كثيف و پلشت هلاک شوند
كنز العمّال : 7422.
عنه صلى الله عليه و آله
إيّاكُم و النَّميمَةَ .;
از سخن چينى بپرهيزيد.;
كنز العمّال : 8354.
عنه صلى الله عليه و آله
الصَّلاةُ نُورٌ .;
نماز، نور است.;
الترغيب و الترهيب : 1 / 156 / 22.
عنه صلي الله عليه و آله
كَلُّ قَرْضٍ صَدَقَةٌ.
هـر قـرض دادنی پيـش خـدا، صدقـه محسـوب مى گـردد.;
التّرغيب و التّرهيب، ج 2، ص 40 .
عنه صلى الله عليه و آله
الجَمالُ في اللِّسانِ .;
زيبايى در زبان است.;
تحف العقول : 37 .
عنه صلى الله عليه و آله
الخَيرُ عادَةٌ .;
خوبى، يك عادت است.;
كنز العمّال : 44128.
عنه صلي الله عليه و آله :
الأَمانَةُ غِنىً .
امانتدارى ، توانگرى است .
مسند الشهاب : ج 1 ص 44 ح 16 .
.: Weblog Themes By Pichak :.